یه روز خاص….
چهارشنبه هم میخواست یه روزی بشه مثل همه روزها، ولی نشد.
یه روز خاص شد برای همه ما ایرانی ها؛ یه روزی که برای حفظ نظام دوباره خون دادیم.
یه روزی که غباری که روی دل ها نشسته بود با این تلنگر از بین رفت.
روزی که دیدیم ذخایر این نظام مدافعین جان بر کف آن هستند؛ ذخایر نظام دل های متحد این مردم هست.
چه دل هایی که چهارشنبه لرزید از خون های مظلومی که به زمین ریخته شد و چه دلهایی که محکم شد به اراده قوی جان بر کفانی که حاضرند از جانشان برای حفظ این نظام و انقلاب و برای حفظ آرامش مردم عزیزشان بگذرند.
چه پارادوکس زیبایی چهارشنبه شکل گرفت… غم از دست دادن شهیدان مظلومان و خوشحالی از اقتدار نظاممان.
دشمنان خواستند آتش جنگ بیافروزند، خواستند امنیت ما را مختل کند، خواستند اراده ملت را بی اراده کنند، خواستند قد علم کنند در مقابل ایران قد برافراشته… . اما چه خواستند و چه شد؟!
چه معادله ای نوشتند و چه جوابی در خواب دیدند و چه جوابی در بیداری…!
آتش دشمن کجا و آب روی این آتش کجا… آبی که چون سیلابی غرق کرد همه خواب های شوم دشمن را…
اما آب روی این آتش فتنه، سخنان آرام بخش رهبر فرزانه مان بود.
چه اقتداری، چه آرامشی… به منزله کوهی بود در برابر ریزش چند سنگ ریزه!
وقتی فرمود: “ملت ایران دارد پیش میرود؛ این ترقه بازی هایی هم که امروز شد در اراده مردم تأثیری نخواهدگذاشت. اینها کوچکتر ازآنند که بتوانند در اراده ملت ایران و مسئولین اثر بگذارند.”
همین چند جمله کافی بود تا بساط فتنه و دست درازی دشمن را کن فیکون کند.
دشمنان خرد شدند زیر بار این همه آرامش و اقتدار رهبرم.
اینان چه فکر کرده اند؟! تهران مگر پاریس هست؟! ایران مگر فرانسه و امثالهم هست؟!
ای جهان و جهانیان! این را یادتان باشد و آویزه گوشتان کنید و بدانید اینجا ایران هست و ما ایرانی هستیم.
یادتان باشد…!
******
******
منتشر شده در وبلاگ سیب ترش…