وصیت نامه ایی که باید ۲۰ خواند!
🌟 رهبر حکیم انقلاب اخیرا فرمودند:
🔹جا دارد وصیت نامه این جوانِ مومنِ پرشورِ از جان گذشته ی ۲۰ ساله ی سبزواری #بیست بار خوانده شود. بنده مکرر خوانده ام
🔴
سال ۱۳۴۶ در خانواده ای مذهبی و روحانی در قم به دنیا آمد . با شروع حوادث انقلاب و جهت یاری مردم به سبزوار رفتند.پدرش نماینده دوره اول مجلس از سوی مردم سبزوار گردید.ناصرالدین در شاخه جوانان حزب جمهوری مشغول فعالیت شدو در این مدت چهار بار برنده مسابقات قرآن کریم شد .با سپری کردن دوره دبیرستان در دانشگاه امام صادق(علیهالسلام) پذیرفته شد. خودش میگفت:من دانشگاه امام صادق(علیهالسلام) را به دانشگاه امام حسین(علیهالسلام) تبدیل کردم و مدرک قبولی را از دستان مبارک آقا اباعبدالله(علیهالسلام) گرفتم. از عملات بدر در جبهه حضور داشت ودر عملیات کربلای ۵ در حالی که نوزده سال بیشتر نداشت در ۲۱/۱۲/۱۳۶۵ به شهادت رسید.
دست نوشته ها و وصیت نامه او بسیار عجیب است.
بسم رب الشهدا والصدیقین
اینجانب ناصرالدین باغانی بنده ی حقیر در درگاه خداوندم .
چند جمله ای را به رسم وصیت می نگارم . سخنم را درباره ی عشق آغاز می کنم ما را به جرم عشق موأخذه می کنند .گویا نمی دانند که عشق کناه نیست امّا کدام عشق؟
خداوندا معبودا عاشقا،مرا که آفریدی عشق به سینه مادر را به من یاد دادی ، امّا بزرگتر شدم ودیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمی کرد پس عشق به پدر ومادر را در من به ودیعت نهادی.
مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه،به دنیا عشق ورزیدم به مال ومنال دنیا عشق ورزیدم . به مدرسه عشق ورزیدم . به دانشگاه عشق ورزیدم امّا همه ی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو . (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون ) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ،پس به عشق تو دل بستم بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم ودیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم وتو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری،فهمیدم در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه می کرده ام ، این تو بودی که عاشق من بوده ای و من را می کشانده ای ، اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو می آمدم .
ولیکن وقتی توجه می کنم می بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتاده ام ولی باز مستقیم آمده ام حال می فهمم که این تو بوده ای که به دنبال بنده ات بوده ای، و هرگاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کرده ای و هر شب به انتظار او نشسته ای تا بلکه یک شب او را ببینی ، حالا می فهمم که تو عاشق صادق بنده ات هستی ، بنده را چه ، که عاشق تو بشود (عَنقا شکار کرکس نشود دام باز گیر) آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار می کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوق می نشستی. اما من بدبخت ناز می کردم و شب خلوت را از دست می دادم و می خوابیدم ! اما تو دست بر نداشتی و انقدر به این کار ادامه دادی تا بالا خره منِ گریز پای را به چنگ آوردی و من فکر می کردم که با پای خود آمده ام.
وه چه خیال باطنی !! این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود . مرا که به چنگ آوردی به صحنه ی جهادم آوردی ، تا به دور از هر گونه هیاهو با من نبرد عشق ببازی من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب می کردم . آخرتو بزرگ بودی و من کوچک !! تو کریم بودی و من لئیم ! تو جمیل بودی و من قبیح ، تو مولا بودی و من شرمنده از این همه احسان تو بودم .کمند عشقت را محکمتر کردی و مرا به خط مقدم عشق بردی ، در آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی وچه نیکو شرابی بود . من هنوز از لذت آن شراب مستم . اولین جرعه ی آنرا که نوشیدم مست شدم ودر حال مستی تقاضای جرعه های دیگر کردم . امّا این بار تو بودی که ناز می کردی و مرا سر می گرداندی ، پیاله ام را شکستی ، هر چه التماس می کردم تا از حجاب ظلمانی بیاسایم ، ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی اکنون من خمارم و پیاله به دست ، هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر می برم . ای عاشق من !! ای اله من !! پیاله ام را پر کن و در خماریم نگذار. تو که یک عمر به انتظار نشسته حال که به من رسیده ای چرا کام دل بر نمی گیری؟ تو که از بیع و شراء متاع عشق دم می زنی، چرا اکنون مرا در انتظار گذاشته ای ؟ اگر بدانم که خریدار متاعم نیستی و اگر بدانم که پیاله ام را پر نمی کنی ، پیاله ی خود را می شکنم و متاعم را به آتش می کشم تا در آتش حسرت بسوزی و انگشت حسرت به دندان بگزاری
امّا شهادت چیست ؟
آنگاه که دو دلداده به هم می رسند و عاشق به وصال معشوق می رسد وبندۀ خاکی به جمال زیبای حق نظر می افکند و محو تماشای رُخ یار می شود ،آن هنگام را جز شهادت چه نام دیگری می توانیم داد ؟ آن هنگام که رزمنده ای مجاهد ، بسویدشمن حق می رود و ملائک به تماشای رزم او می نشینند و شیطان ناله بر می آورد و پای به فرار می گذارد و ناگهان غنچه ای می شکفد،آن هنگام را جز شهادت چه نام می توانیم داد؟
شهادت خلوت عاشق و معشوق است .شهادت تفسیر بردار نیست .(ای آنانی که در زندان تن اسیر ید، به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصۀ شهادت عاجزید . فقط شهید می تواند شهادت را درک کند.)شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتد و نام شهید به خود گیرد ، شهید در این دنیا قبل از آینکه به خون بتپد ، شهید است .و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمی توانید بشناسید و بفهمید ، بعد از وصل شان نیز نمی توانید درکشان کنید . شهید را شهید درک می کند.اگر شهید باشید شهید را می شناسید و گرنه آئینۀ زنگار گرفته ، چیزی را منکعس نمیکند که نمیکند. برخیزید و فکری به حال خود بکنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد شهیدان به حال شما غصه می خورند، و از این در عجیبند و حیرت می کنند که چرا به فکر خود نیستند . به خود آیید و زندان تن را بشکنید . قفس را بشکنید وتا سر کوی یار پرواز کنید و بدانید کهبرای پرواز ساخته شده اید نه برای ماندن در قفس، این منزل ویران را رها کنید و به ملک سلیمان در آیید.
ای خوش آن روز کز این منزل ویران بروم
رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
امّا امت مسلمان و شهید پرور ایران !
پیرو امام باشید ، نه در حرف ، بلکه در عمل گوش دل به سخنان امام بسپارید و حرفهایش را بدون چون و چرا بپذیرید و کلاً در هر عصری امام خود را بشناسید .اکنون که حضرت صاحب الامر(عج) در پردۀ غیبت است ، ولی فقیه عصر خود را بشناسید ، اگر امام خود را شناختید گمراه نمی شوید وگرنه به چپ و راست منحرف خواهید شد .اسلام را از روحانیت مبارز واصیل فرا بگیرید نه از قلم وزبان منحرفان، در این زمانه عده ای مغرض و جاهل پیدا شده اند که اسلام بدون روحانیت را تبلیغ می کنند . به عبارت دیگر تز جدائیِ دین از سیاست هستند و می گویند که روحانیت در انقلاب شرکت داشتند و رهبری کردند و انقلاب پیروز شد خدا پدرش را بیامرزد . ولی حالا بیایند و بروند و گوشۀ حوزه ها درس و بحث را ادامه دهند.این منحرفین را بشناسید ، و از صحنۀ انقلاب بدرشان کنید ، اینها همان هایی هستند که با نام های مختلف ،امّا با یک ماهیّت مطهری را شهید کردند . بهشتی را با تهمت ها و فحشا ترور شخصیت و سپس با کینۀ شیطانی ترور فیزیکی کردند . اینها همان هایی هستند که اگر دست پلیدشان به امام برسد …
اینها دشمن روحانیت هستند . روحانیت را نمی خواهند و می خواهند بین شما و روحانیت جدایی بیاندازند.آنان آنهایی هستند که قلب امام عزیز را بدرد می آورند. فقه جدید می سازند، با لباس روحانی، ولی دشمن روحانیتند. با لباس وحدت ، تفریح وحدت می کنند . وحدت در چیست ؟ وحدت در پیروی از کلام امام است . امّا نمی توانم موارد متعددی را بر شمارم که از فرمان امام اطاعت نکرده اند ! آن وقت این را تحکیم وحدت می گویند . مردم مسلمان دشمن اسلام را بشناسید .جنگ با عوامل خارجی مسئلۀ سختی نیست . امّا این منافقان داخل هستند که از همه بدترند. منافقان از کفّار بدترند .با جدایی از این منحرفان قلب امام را شاد کنید . مسئلۀ دیگر اینکه در مصائب ومشکلات صبر کنید . «ان الله مع الصابرین» بهشت را به بها می دهند نه به بهانه، بهای بهشت سنگین است ، بهای بهشت کالای عشق است ، یعنی خون،کربلا رفتن خون می خواهد،این کربلا دیدن بس ماجرا دارد . ماجرای کربلا ، ماجرای خون وقیام است .پیام را شما بدهید .خون از ما، بدانید که،«ان الله یدافع عن الذین آمنو» ما همه وسیله ایم ، اصلاً این جنگ و این انقلاب و این برنامه ها چیده شده تا خدا در این بین دوستانش را به پیش خود ببرد وخالص را از ناخالص جدا کند . پس به صحنه بیایید و از خون شهدا پاسداری کنید ، در کارهایتان نظم را رعایت کنید و بدانید که ان شاءالله پیروزید و به کربلا خواهید رفت . به مستحبات اهمیّت لازم را بدهید تا از شر شیطان در امان باشید . با انجام نوافل به خدا نزدیک شوید ،مخصوصاً نافلۀ شب ، صبر را پیشۀ خود سازید و بدانید اُمم پیش از شما سختی های بیشتری کشیده اند. با فساد و عوامل فساد مبارزه کنید چون دشمن می خواهد از همین راه ما را به اضمحلال بکشاند. از همۀ دوستان و آشنایان که حقی در گردن من دارند طلب حلالیّت می کنم . پدر و مادر و برادران و خواهرم ! بدانید بدون شما به بهشت قدم نخواهم گذاشت ،بدانید همه ی با هم به بهشت رضوان خداوند خواهیم آمد. بدانید سعادت بزرگی نصیبتان شده است . خدا نکند کاری بکنید که اجر خود را ضایع سازید. شما از این به بعد خانوادۀ شهید هستید . طوری رفتار کنید که در شأن و منزلت شما باشد . بدانید به جای شهید ، خدا به خانۀ شهید می آید . بدانید که من از دانشگاه امام حسین علیه السلام فارغ التحصیل شدم و مدرک خود را از دست مبارک آقا گرفتم .کلاس ،کلاس عشق بود . درس، درس شهادت.تخته سیاه ، گسترۀ وسیع جبهه های حق علیه باطل ، گچ ها خون و قلم ها اسلحۀ مان بود .
والسلام
پيام آيتالله سيد علي خامنه اي(رئيس جمهور وقت) به مناسبت اولين سالگرد شهادت دانشجوي شهيد ناصرالدين باغاني در اسفند 1366 :
«بسم الله الرحمن الرحيم»
نوشتجات شهيد عزيز را مكرر، خوانده و هر بار بهره و فيض تازهاي از آن گرفتهام. اين را بايد بزرگترين فرآورده انقلاب بدانيم كه مرداني در سنين جواني و در ميدان نبرد، معرفت و بصيرت پيران طريقت را پس از سالها سلوك و رياضت به دست آورده و به كار بستهاند و اين تحقق وعدهي الهي است كه: «والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا…» جواناني از اين قبيل شايسته است كه الگوي جوان مسلمان و راهنماي همگان باشند. اين عزيزان عمر كوتاه و كم آلوده به گناه خود را با عبادت و مجاهدتي مخلصانه، روح بها بخشيدند. خداوند هم به پاداش اين عمل صالح – سرچشمههاي معرفت و محبت را بر دل و جان پاك آنان گسترد و سرانجام هم از ساغر شهادت سرخوش و به فيض لقاء الله سرافرازشان كرد. گوارا باد بر آنان و روزي باد بر آرزومندان.
سيد علي خامنهاي رئيس جمهوري اسلامي ايران **
پيام آيتالله خامنهاي رئيس جمهوري اسلامي ايران به مناسبت شهادت دانشجوي شهيد ناصرالدين باغاني در 26 اسفند 1365خطاب به پدر شهيد برادر عزيز حجت الاسلام آقاي حاج شيخ علي اصغر باغاني :
“شركت فرزند ارجمندتان در جبهه جهاد في سبيلالله و شهادت افتخار آميز آن عزيز را به شما و خانواده محترمتان تبريك ميگويم. دين خدا به چنين فداكاراني ميبالد و مؤمنان و پيروان قرآن به چنين پيشاهنگاني افتخار ميكنند. خداوند شهيد عزيز ما را با اوليائش محشور فرمايد و به شما و مادر گرامي آن شهيد و والدين همه شهيدان صبر و اجر عنايت كند.
سيد علي خامنهاي رئيس جمهوري اسلامي ايران 65.12.26 “
پيام دبيركل جامعه روحانيت مبارز و رئيس دانشگاه امام صادق (علیهالسلام) حضرت آيتالله مهدوي كني به مناسبت شهادت دانشجوي شهيد ناصرالدين باغاني در 24 اسفند 1365 :
“بسم الله الرحمن الرحيم من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوالله عليه و منهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا عروج خونين نور چشم ما، پاسدار رشيد اسلام دانشجوي شهيد ناصرالدين باغاني هر چند موجب افتخار و سرافرازي ماست، اما از دست دادن اين نيروي ارزشمند اسلام داغدارمان كرد. همواره بقاء و گسترش آيين مقدس اسلام در گرو شهادت عزيزان ارزشمندي بوده است كه فقدان آنان ثلمه فجيعي بر اين نهضت به حساب ميآيد. اين برادر ايثارگر كه در كنار تمام فضائل، تعبد و تعهدش از همه چشمگيرتر بود زندگي شبانهروزياش در دانشگه امام صادق (علیهالسلام) ولو در مدت كوتاه اسوه حسنهاي براي دوستان دلدادهاش بود. شهادت قهرمانانهاش تابلويي رنگين از ايثار در برابر ديدگان نصب نموده است. از آنجا كه چنين انسان ارزندهاي به عنوان ارزشمندترين نيروي خدماتي اسلام بقاي وجودش ضرورت داشت و در عين حال تا مرز شهادت و قرباني شدن اين دفاع مقدس با دشمنان خدا پيكار نمود. سزاوار است به عنوان تداوم راه وي در اين وضعيت سرنوشت ساز جنگ تحميلي عزيزان فداكار ديگر جاي وي را پر نموده و به جبههها بشتابند.
محمدرضا مهدوي كني 24 اسفند 65 “