هوای وصال
07 اسفند 1395 توسط ط.جمالی
♨️ هوای وصال
در پيچ و تاب گيسوي دلبر، ترانه است
دل برده فدايي هر شاخ شانه است
جان در هواي ديدن رخسار ماه توست
در مسجد و کنيسه نشستن بهانه است
در صيد عارفان و ز هستي رميدگان
زلفت چو دام و، خال لبت همچو دانه است
اندر وصال روي تو اي شمس تابناک
اشکم چو سيل جانب دريا روانه است
در کوي دوست، فصل جواني به سر رسيد
بايد چه کرد؟ اين همه جور زمانه است
امواج حُسن دوست، چو درياي بيکران
اين مستِ تشنه کامْ غمش در کرانه است
ميخانه در هواي وصالش طرب کنان
مطرب به رقص و شادي و چنگ و چَغانه است
انتظار
دیوان_اشعار_امام