طنز_جبهه
❤️🌹
💟سردار_قاسم_سلیمانی
✅طولانی_اما_زیبا_و_متفاوت
حدود ساعت ٣ بعد از ظهر🕒،به همراه سه نفر دیگر از فرمانده ها در ارتفاعات گولان بودیم. من، آقای قاسم_سلیمانی، آقای مرتضی قربانی، و آقای اسدی.
از ماموریتی بر می گشتیم که دیدیم راه را آب گرفته و ماشینهایی که نیروها را می آوردند، در راه مانده اند و وضعیت بدی ایجاد شده بود😑. وانت ما هم در راه ماند و پیاده از ارتفاعات بالا آمدیم.🚶🏻🚶🏻🚶🏻🚶🏻
دیدیم علت خراب شدن راه،این است که بچه های ادوات قرارگاه،برای کار گذاشتن قبضه های خمپاره ها، زمین رو کندند و خاکهایش را ریخته اند در جوی آب.آب هم مسیرش عوض شده بود و تا پایین،هم گل درست کرده بود و هم یخ زده بود.همین باعث شده بود تا راه خراب شود و ماشین ها در راه بمانند. بچه ها هم متوجه نبودند این مسائل ایجاد شده است؛ما هم بیل برداشتیم و خاکها رو جابه جا کردیم تا راه آب درست بشود.
در همین حین یکی از بچه های بسیجی آمد طرف ما و گفت:شما اینجا چی کار دارید؟چه کار می کنید؟به بیل ما چه کاردارید
آقای قربانی گفت:ول کن… بگذار کارمون رو بکنیم و جر و بحث شد و او وقتی دید تنهاست و ما چهار نفریم،برگشت آنطرف تپه، تا بقیه رفیقهایش را خبر کند!🏃🏻📢
دوید که برود طرفشان،مرتضی قربانی احساس کرد طرف فرار کرده!دنبالش دوید و کلتش رو درآورد و یک تیر هوایی زد🔫!طرف رفت بالای تپه، رفیقهایش را خبر کرد،برگشت و گفت کی تیر زد؟!مرتضی گفت من زدم!
گفت تو بیخود کردی زدی و محکم زد تو گوش مرتضی👊🏼!مرتضی هم زد و حاج_قاسم هم دوید کمک و آنها هم آمدند و خلاصه دعوا شد!
من دیدم اونها دارند همدیگر رو می زنند،بیل را رها نکردم و ادامه دادم و راه آب را باز کردم!🙃
حاج قاسم را انداخته بودند روی ماشین و حسابی او رامیزدند!کمی گذشت و آنها نسبت به ما حدس هایی زدند.خلاصه بعد از کتک کاری رفتند.🚶🏻🚶🏻🚶🏻🚶🏻
از آن موقع هر وقت #حاج_قاسم را می بینم می گوید تو آن موقع سیاست مداری کردی و با بیلت به کمک ما نیامدی🙄😒😐!من هم می گویم ما رفته بودیم جوی باز کنیم نرفته بودیم دعوا کنیم که!😅😅😅
💢راوی:محمدباقر قالیباف💢
منبع💻:وب سایت رسمی محمدباقر قالیباف