🔹مالکوم ایکس (رهبر مسلمانان آمریکا) کیست؟
🔹مالکوم ایکس (رهبر مسلمانان آمریکا) کیست؟
مالکوم ایکس، مبارز سیاهپوستی بود که سال 1925 در ایالت اوهامای آمریکا به دنیا آمد. پدرش کشیش مذهبی و از جمله افرادی بود که برای حقوق مدنی سیاهپوستان فعالیت می کرد.
مالکوم ایکس، رهبر سیاهپوستان مبارز آمریکا، به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآمد. او سیر مطالعاتی و تحقیقاتی خود از اسلام را آغاز کرد و تا جایی پیش رفت که به عنوان سخنگوی این جمعیت برگزیده شد. تبلیغات مذهبی و اعتقادی او در آمریکا، باعث شد تعداد زیادی از سیاهپوستان با اسلام آشنا شوند و در مدت کوتاهی به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآیند.
مالکوم ایکس در جامعه آمریکا چنان جایگاهی پیدا کرده بود که هرگز تصوّر آن را نمی کرد. همان گونه که خود در یادداشت هایش می نویسد، الله به یاری او آمد و او را از اوج تباهی، به قله های معرفت و انسانیت رساند.
سفر به سرزمین وحی و زیارت خانه خدا، برگ افتخار دیگری بود که در دفتر زندگی مالکوم ایکس جای گرفت. آن گونه که خودش اشاره کرده، در این سفر روحانی و مقدس با معنای واقعی اتحاد و برابری میان مسلمانان آشنا شد و حقیقت اسلام را فرا گرفت.
مالکوم ایکس، پس از بازگشت از مناسک حج، نام حاج ملک شبّاز را برای خود برگزید. او پس از بازگشت درصدد ایجاد تشکیلاتی گسترده برآمد تا به وسیله آن، مسلمانان جهان را با نژادهای گوناگون به همدلی و ظلم ستیزی فراخواند. مالکوم در آستانه راه بود که خانه اش را به آتش کشیدند و چون از این واقعه جان سالم به در برد، یک هفته بعد در 39 سالگی هنگام سخنرانی در سالن بالروم مانهاتان، با شلیک چند گلوله به زندگی پرفراز و نشیب او پایان دادند.
سردار شهید عبدالحسین برونسی
🔴 ترک تحصیل به خاطر حیا و غیرت
آن وقتها عبدالحسین تو کلاس چهارم ابتدایی درس میخواند.
یک روز از مدرسه که آمد، بیمقدمه گفت: از فردا اجازه بدین دیگه مدرسه نرم.
بغض کرد و گفت: بابا از فردا برات کشاورزی میکنم، هر کاری بگی میکنم، ولی دیگه مدرسه نمیرم و زد زیر گریه.
آن روز هرچه پیلهاش شدیم، چیزی نگفت.
روز بعد دیدیم جدی جدی نمیخواهد مدرسه برود. پدرش اصرار میکرد که یا باید بری مدرسه، یا بگی چرا نمیخوای بری.
عبدالحسین روش نمیشد به پدرش بگوید، بالاخره راضی شد و به من گفت: ننه اون مدرسه دیگه نجس شده!
پرسیدم چرا پسرم؟ اسم معلمش را با غیظ آورد و گفت: روم به دیوار، دور از جناب شما، دیروز این پدرسوخته رو با یک دختری دیدم، داشت…
شرم و حیا نگذاشت حرفش را ادامه بدهد.
آن دبستان تنها یک معلم داشت که او هم طاغوتی بود، از این کارهاش ولی دیگر خبر نداشتیم.
موضوع را به باباش گفتم. عبدالحسین پیش ما حتی سابقه یک دروغ هم نداشت. رو همین حساب، پدرش گفت: حالا که اینطور شد، خودم هم دیگه میلم نیست بره مدرسه.
تو آبادی علاوه بر دبستان، یک مکتب هم بود. از فردا گذاشتیمش آن جا به یاد گرفتن قرآن./مادر شهید
منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
🥀ماجرای حاج احمد با بانوی دوعالم حضرت زهرا (س)🥀
🌹 بسم رب الشهدا 🌹
🥀ماجرای حاج احمد با بانوی دوعالم حضرت زهرا (س)🥀
👌عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد.ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس.
میگفت:«کسی نفهمه زخمیشدم.همینجا مداوام کنید».دکتر اومد گفت:«زخمش عمیقه،باید بخیه بشه».بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بی هوش شد.
یه مدت گذشت.یکدفعه از جا پرید.
گفت:«پاشو بریم خط».قسمش دادم.
گفتم:« آخه توکه بی هوش بودی،چی شد یهو از جا پریدی»؟
گفت:«بهت میگم.به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی.
وقتی توی اتاق خوابیده بودم،دیدم خانم فاطمه زهرا(س)اومدند داخل.فرمودند:«چیه؟چرا خوابیدی؟»؟ عرض کردم:«سرم مجروح شده،نمیتونم ادامه بدم». حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند:«بلند شو بلند شو،چیزی نیست.بلند شو برو به کارهایت برس»
به خاطرهمین است که هر جا که میروید حاج احمد کاظمیحسینیه فاطمهالزهرا ساخته است…
سردار_شهید_حاج_احمد_کاظمی
فرمانده_لشکر_۸_نجف_اشرف
یا_زهرا_س
شادی_روح_شهدا_صلوات