روایت آیت الله جوادی آملی از ایثار و فداکاری همسرشان...
12 دی 1402 توسط ط.جمالی
روایت آیت الله جوادی آملی از ایثار و فداکاری همسرشان:
این آخرها که دیگر افتادند و پایشان شکست و از بیمارستان آمدند و با واکر حرکت می کردند؛ من در اتاق نشسته بودم، داشتم مطالعه می کردم؛ یک کسی به تلفن زنگ زد، ایشان در آشپزخانه بودند؛ این تلفن را آوردند، دو دستی به من دادند! ” هیچ وقت چیزی را یک دستی به من نداد!! ” گفت: شما داری درس می خوانی! مثلاً یادم باشد یک استکان چای، یک لیوان آب (یک دستی ندادند)؛ نه برای اینکه ما مقامی داشتیم، گفت: تو روحانی هستی، داری درس می خوانی؛ من موظفم تو را احترام بکنم! اینجور
@BisimchiMedia