ایستگاه_بصیرت_فرهنگی
:
ـــــــــــــــــــــــــــ
🔴👈تحلیل فیلم فروشنده👉🔴
🔴⚠️👈تقریبا روشن بود که فرهادی اسکار دومش را دشت خواهد کرد.
چون از طرفی جامعه هنری صهیونیستی در پی ترمیم چهره حماقت بار ترامپ خواهد بود و در کنار چماقهای او هویج می بخشد ، از طرفی فرهادی دو ایرانی مقیم آمریکا را برای مراسم اسکار معرفی کرد که از شائبههای گوناگون خالی نبود.
🔴⚠️👈 اما چرا فروشنده؟🤔
👈دو اثر اسکارگرفته فرهادی ، در یک نقطه اشتراک دارند؛ ” ایران ، جای_زندگی_نیست."⚠️
این اصلی ترین سخن فرهادی در “جدایی نادر از سیمین” و “فروشنده” است.
🔴⚠️👈 فیلم فروشنده ، با سکانس خرابی خانه آغاز می شود. همه در حال فرار از آپارتمانی قدیمی هستند که به علت گودبرداری غیر اصولی در پشت ساختمان ، در معرض زوال است. “عماد” و “رعنا” پس از آنکه مدتها به دنبال منزلی مناسب می گردند و آن را نمی یابند ، منزل پیشنهادی “بابک” را اختیار می کنند. “بابک” ، همکار و همبازی “عماد” و “رعنا” در تئاتر فروشنده است.
🔴⚠️👈منزلی که بابک اجاره می دهد ، به زنی تعلق دارد که از راه تن_فروشی تامین معاش می کند. ولی شما در تمام فیلم ، نه چهره آن زن را می بینید و نه کمترین تقبیحی درباره آن زن می شنوید. هر چه بد و بیراه است ، نثار مردان هرزه ای می شود که مشتری آن ” تن_فروش” اند.
🔴⚠️👈 در فیلم فرهادی ، همه چیز خراب و ناقص است؛ از دیوارهایی که در بک گراند تصاویر دیده می شود ، تا کاپوت “206″ ای که “عماد” برای فروش گذاشته. “عماد” اما معلمی فرهیخته و با شعور است و رابطه ای گرم با شاگردانش دارد.
🔴⚠️👈 سیر تطور و چرخش عماد از شبی شروع می شود که رعنا در منزل تنهاست. صدای زنگ آیفون می آید و رعنا به خیال آنکه عماد برگشته ، در را باز می کند. اما پس از دقایقی عماد سر می رسد و خانه را خالی و خونبار می یابد. رعنا با سر و رویی زخمی ، از ورود ناشناسی حکایت می کند که به هوای کام_گیری از صاحبخانه_بدکاره به اشتباه آمده بود.⚠️
🔴⚠️👈 از اینجا زندگی عماد و رعنا در کش و قوس می افتد و عماد همه تلاشش را برای یافتن آن مرد هرزه به کار می گیرد. اما این عماد دیگر عماد سابق نیست. شاگردانش را تنبیه می کند و همکارانش را هرزه می انگارد. کم کم می بیند دور و بر او همه همان مرد هرزه پنهان هستند که فرصتی برای بروز هرزگی نیافته اند.عماد ، تنهایی وارد میدان می شود تا آن مرد را بیابد. اما از قوای انتظامی کمک نمی گیرد. چون به آنها هم اعتمادی_نیست.
🔴⚠️👈 پس از پیگیریهای مداوم ، از طریق وانت پیکان به جا مانده از مرد هرزه ، جوانی پیدا می شود که نان باگت جابجا می کند.عماد با لطائف الحیل ، او را به خلوتی می کشاند؛ ولی از قضا پیرمردی سالخورده که پدر خانم اوست به جای او می آید. پیرمردی که از شصت سالگی عبور کرده و مشکل قلبی - تنفسی دارد.القصه مرد هرزه داستان ، همین پیرمرد_مردنی است. عماد اول او را حبس می کند و سپس خانواده او را میخواند.
🔴⚠️👈اینجاست که در فیلم “اصغر” ، برای اولین بار چهره زنی چادری دیده میشود. بله؛ این زن چادری ، پیرزنی فربه و نیایشگر است که قرار است شاهد هرزگی شوهر پیرش باشد!ولی وجدان و عاطفه عماد، مانع از آن می شود که خانواده پیرمرد را از هرزگی او باخبر سازد.نهایتا تسویه حساب این همه فلاکت و بدبختی ای که پیرمرد در زندگی عماد به بار آورده ، ضربه_ای_سیلی_در_خلوت است ؛ که همان ضربه نیز به مرگ پیرمرد می انجامد.
🔴⚠️👈 این است که ایران کشوری لبریز از هرزگان است ؛ که عاقلان آن ، آن را رها کرده اند و مهاجر شده اند!⚠️
🔴👈اسکار برای فروشنده کم است. فرهادی ، نرخ مملکتش را نمی داند!👉🔴
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🔵👇