آرزو...
18 مرداد 1402 توسط ط.جمالی
حسینجان!
نبودیم تا در عاشورای۶۱
یاریت کنیم!
حالا اما…
این اشکها از چشمها میآیند…
تا بگویند تو غریب و تنها نیستی!
این دستها به سینهها میکوبند
تا سپر باشند بر تیرهایی که
بهسویت پرتاپ کردند!
این نالهها از دل بر میآیند…
تا گمان نکنند یکّه و تنها بودی!
این پژواک صدا رها میشود…
تا هیچوقت صدای هلهله
به گوش اهل خیمه نرسد!
حسینجان!
ما، با روضهی تو…
جوانی سپری کردهایم!
موسپید شدهایم و…
آرزوی عاقبتبخیری داریم!
پیرغلامیت را نصیبمان کن!
…
@MokhatabTV3
…