مشکات

من یک سربازم…! سلاح من قلم است…! سلاحم را بر زمین نمی گذارم…!
  • خانه 
  • تفسیر 🌺علم و علما🌺 تربیت نورِ دیده 🌿 همســـرانِ آســـمانے 🌿 احادیث و روایات 
  • تماس  
  • ورود 

معرفی کتاب" فاطمه سلام الله علیها اسوه بشر"

08 آذر 1402 توسط ط.جمالی

معرفی کتاب” فاطمه سلام الله علیها اسوه بشر” برگرفته از آثار حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی:

 

«از جمله نوادر هستی و یگانه بانوی عالم هستی، حقیقت والای زهرای مرضیه (سلام الله علیها) است. تا جایی که خداوند او را با عنوان کوثر ستود و وجود او را همراه با خیر فراوان دانست.

همچنین به پدر گرا‌‌‌‌‌‌می‌اش صلی الله علیه و آله و سلم خطاب کرد که به شکرانه این نعمت نماز به جای آورد و قربانی نماید.

بنابراین در عظمت و عصمت این بانوی بزرگوار هیچ شکی وجود ندارد، از همین رو سخن گفتن از شخصیت و ابعاد مختلف زندگانی آن حضرت، امری به غایت سترگ است.

حضرت آیت الله جوادی آملی در مقاطع مختلفی از آثار بیانی و بنانی خویش، به تبیین برخی از ویژگی‌‌‌‌‌‌‌های شخصیتی و اخلاقی این بانوی گرانقدر پرداخته اند.

این بیانات اکنون در کتابی با عنوان «فاطمه (سلام الله علیها ) اسوه بشر» جمع آوری و تدوین شده است.»

 

 

🌹 🌹

 نظر دهید »

شاگرد پروری امام کاظم علیه السلام

03 اردیبهشت 1396 توسط ط.جمالی

​یکی از جوانب شخصیتی امام موسی کاظم علیه السلام که تا حدودی مورد غفلت قرار گرفته است، شاگردپروری و تربیت دانشمندان اسلامی توسط ایشان است. عصر امام کاظم علیه السلام مصادف بود با گسترش آراء و مکاتب گوناگون فکری و در این میان لازم بود، مکتب تشیّع همانند زمان امام صادق علیه السلام، پویایی و تحرک خویش را برای مقابله با انحرافات فکری و عقیدتی حفظ کند.

 

 امام کاظم علیه السلام هم خود شخصاً وارد بحث با مخالفین می شد و هم اصحاب خویش را تشویق و تربیت می کرد، تا نظرات اهل بیت علیهم السلام را در میان مردم منتشر کنند. در این مقاله، با معرفی اجمالی یکی از شاگردان مبرّز امام موسی کاظم علیه السلام، فرازهای کوتاهی از یکی از روایات منقول از این شاگرد ممتاز مکتب اهل بیت علیهم السلام، شرح داده خواهد شد.

 

هشام بن حکم، اسطوره مناظره
یکی از قوی ترین و برجسته ترین شاگردان تربیت یافته در مکتب اهل بیت علیهم السلام در عرصه کلام و عقاید استدلالی، «هشام بن حکم» بود. وی در بین دانشمندان فرَق مختلف اسلام در زمان خود، مشهور به فضل و دانش و تخصص در علوم عقلی و نقلی و مهارت و زبردستی در مناظره و مجادله بود و همگان او را به استادی در بحث و مناظره قبول داشته و از مناظره ی با وی بیمناک بودند. ابوالهزیل یکی از علمای متبحر و پرآوازه معتزلی که در فن مجادلات کلامی، کمتر کسی یارای برابری با وی را داشت، از هیچ کس جز هشام بن حکم، در بحث و جدال و مناظره بیم نداشت. 1

 

هشام بن حکم،افسر ارشد سپاه علمی شیعه
هشام بن حکم یکی از افسران ارشد علمی حضرت امام صادق علیه السلام و فرزند بزرگوارشان امام موسی کاظم علیه السلام بود. مرحوم طبرسی در کتاب “اعلام الوری” در روایتی مفصل از مناظره اصحاب امام صادق علیه السلام با یک مرد شامی چنین نقل می کند:

«روزی در مکه هشام بن حکم خدمت امام صادق علیه السلام شرفیاب شد در حالی که فضلا و دانشمندان بنام شیعه از قبیل حمران اعین شیبانی 2 و محمد بن نعمان 3 و هشام بن سالم 4 و قیس ماصر 5 در مجلس شرف حضور داشتند. با اینکه همگان از نظر سن از او بزرگتر بودند حضرت او را مقدم بر همه فرموده و در صدر مجلس و بالاتر از همه نشانید. این تفضیل بر آنان گران آمد. وقتی امام از چهره های حاضرین ملتفت این مطلب شد، فرمود «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده» این جوان با دل و زبان و دست یعنی با تمام قوا ما را یاری می کند. 6

 

هشام بن حکم، نماینده امام معصوم
پس از شهادت امام صادق علیه السلام، هشام نزد حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام رفت و تحت تربیت و ارشادات ایشان قرار گرفت. وی علاوه بر برخورداری از جایگاه ممتاز علمی در بین اصحاب امام کاظم علیه السلام، از کارگزاران مورد اعتماد و خصوصی ایشان نیز به شمار می رفت. حسن بن علی بن یقطین، فرزند شاگرد ممتاز و کارگزار امین امام علیه السلام که به دستور ایشان در دستگاه هارون الرشید، متصدی منصب وزارت بود چنین نقل می کند:


“هر گاه موسی بن جعفر علیهماالسلام چیزی برای رفع نیازمندی های شخصی یا امور دیگری که مرتبط با خود حضرت بود، لازم داشت به پدرم (یعنی علی بن یقطین) نامه می نوشت که فلان چیز را خریداری یا تهیه کن و باید متصدی این امر هم «هشام بن الحکم» باشد. “7

 

شاگردان امام موسی کاظم(ع),امام موسی کاظم(ع), هشام بن حکم

یکی از برجسته ترین شاگردان تربیت یافته در مکتب اهل بیت (ع) «هشام بن حکم» بود

 

درس عاقلانه امام موسی کاظم به شاگردش
در فصل اول کتاب شریف کافی با عنوان “کتاب العقل و الجهل” حدیث طولانی و مفصلی از امام کاظم علیه السلام در مورد مساله عقل نقل شده است و مخاطب حضرت در این روایت، هشام بن حکم است که متخصص علوم عقلی و استدلالی است. در این مجال کوتاه به توضیح و شرح بخش کوتاهی از این روایت ژرف و قابل تامل بسنده خواهیم نمود. 8


حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام خطاب به هشام می فرماید: “ای هشام، خدا اهل فهم و عقل را در قرآن بشارت داد و فرمود: «فَبَشِّرْ عِبادِ، الَّذینَ یَسْتَمِعونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعونَ احْسَنَهُ  ؛ 9پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا می دهند و بهترین آن را پیروی می کنند.»”


در این آیه شریفه به یکی از کارکردهای مهم عقل یعنی تجزیه و تحلیل و غربال کردن، اشاره شده است. و اتفاقا وجه تمایز انسان و حیوان هم همین مساله است. بوعلی سینا جمله معروفی دارد: “هر كس كه عادت كرده حرف را بدون دلیل قبول كند، او از لباس آدمى بیرون رفته"؛ یعنى آدم حرف را بدون دلیل نمى پذیرد. ولی به عقل تنها هم نباید اکتفا کرد، عقل را باید با علم توأم کرد.

 

امیرالمومنین علیه السلام در روایتی می فرماید: «العلم مصباح العقل ،10 علم و دانش چراغ روشنی بخش عقل است.» عقل بدون علم جلوی پای خود را نمی بیند و نمی تواند پیش برود همچنانکه چشم انسان در تاریکی قدرت دیدن اشیاء پیرامونی اش را ندارد. به تعبیر دیگر، علم مواد خام اولیه ای است که بوسیله دستگاه فطری و خدادادی عقل، تجزیه و تحلیل می شود و این دستگاه بدون دریافت مواد اولیه معطل و بی مصرف باقی می ماند.

 

به همین جهت امام کاظم علیه السلام در ادامه می فرماید: “یا هِشامُ! ثُمَّ بَینَ انَّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْمِ.” عقل باید با علم توأم باشد، و لذا خداوند در قرآن فرمود: «تِلْک الْامْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یعْقِلُها الَّا الْعالِمونَ، ما این مَثَلهای تاریخی را ذکر می کنیم، اما درک نمی کنند اینها را مگر عالمان.» یعنی اول باید انسان عالم باشد، مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزیه و تحلیل نماید.

 

سپس حضرت مسئله تقلید را مطرح می کند. مثل معروفی است که می گویند: “خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو". در انسان تمایل به اینکه همرنگ جمع شود زیاد است. این تمایل درونی، زمانی خطرناک می شود که ملاک حق و باطل و تشخیص سره از ناسره قرار بگیرد و منجر به تعطیلی قوه عاقله ٓیعنی همان وجه تمایز بین انسان و حیوان ٓ بشود.

 

عقل، گردو، گوهر
امام کاظم علیه السلام خطاب به هشام می فرماید: “قرآن کثرت را مذمت کرده است آنجا که می فرماید: «وَ انْ تُطِعْ اکثَرَ مَنْ فِی الْارْضِ یضِلّوک عَنْ سَبیلِ اللَّهِ انْ یتَّبِعونَ الَّا الظَّنَّ وَ انْ هُمْ الّا یخْرُصونَ» اگر اکثر مردم را پیروی کنی تو را گمراه می کنند؛ چون اکثر مردم تابع عقل نیستند، تابع گمان و تخمین اند، همینکه چیزی در خیالشان پیدا می شود دنبالش می روند.

 

در کلام نورانی امیرالمومنین علیه السلام آمده است که «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لِقِلَّة اهله؛ 11 اگر در اقلّیّتید و همه یا اکثریت مردم دنیا با شما بدند و راهتان را قبول ندارند، وحشت نکنید و از راه برنگردید.» وقتی راه درست را تشخیص دادید، با همه ی وجود آن را بپیمایید.


امام کاظم علیه السلام در دنباله می فرماید: “ای هشام! به حرف و تشخیص مردم اعتنا نکن؛ باید تشخیص، تشخیص خودت باشد. ای هشام! اگر در دست تو یک گردو باشد و هر کس به تو برسد بگوید: به به! چه گوهر گران بهایی! وقتی که می بینی گوهر نیست، کلام آنها هیچ نفعی به حال تو ندارد و گردو را برای تو گوهر و لؤلؤ نمی کند. اگر هم در دست تو گوهری باشد و همه مردم به این گوهر گفتند گردو، تو تابع تشخیص و عقل و فکر خودت باش. تا زمانی که می دانی آنچه در دست توست، گوهری گرانبهاست، حرف مردم ضرری به تو نخواهد رساند و گوهر تو را تبدیل به گردو نمی کند.”

 

بهشت در ازای گوهری گرانبها
یکی از تطبیقات این فراز از کلام حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام، شناخت گوهر گرانبهای وجودی خود است. کسی که این گوهر با ارزش را شناخت حاضر نیست آن را در برابر هر چیزی معامله کند. در فرازی از همین روایت، امام کاظم علیه السلام از جد بزرگوارشان امام سجاد علیه السلام چنین نقل می فرماید:

 

«أ و لا حرّ یدع هذه اللّماظة لأهلها؟» آیا آزاده ای نیست که این متاع پست دنیا را، این لماظه یعنی آب بینی یا دهان حیوان پستی را جلوی اهلش بیندازد؟ «فلیس لأنفسکم ثمن الّا الجنّة فلا تبیعوها بغیرها»؛ قیمت شما فقط بهشت است. یعنی بحث معامله و بده بستان است. اگر کسی می خواهد آن لماظه را ببرد باید نفس و هویت و شخصیت خود را بدهد. ولی شما بدانید که ارزش و قیمت شما بهشت است. بفهمید که چه لؤلؤ و گوهر گرانبهایی را در اختیار دارید. مراقب باشید آن را به ثمن بخس نفروشید.

 

———————————————–
پی نوشت:
1. تاریخ علم كلام، شبلی نعمانی، ص 31
2 . اسباط بن سالم می گوید: موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود: در قیامت ندا می دهند حواریون (یاران نزدیک) پیامبر خدا محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله که پیمان خویش نشکستند و با همان پیمان از جهان رخت بربستند کجایند؟ سلمان و ابوذر و مقداد بر می خیزند. آنگاه یاران نزدیک و ویژه ی یکایک امامان را فرا می خوانند و افرادی خاص بر می خیزند تا آنکه یاران خاص امام پنجم و امام ششم را می طلبند، عبدالله بن شریک عامری، زرارة بن اعین، برید بن معاویه، محمد بن مسلم، ابوبصیر مرادی، عبدالله بن ابی یعفور، عامر بن عبدالله، حجر بن زایده و حمران بن اعین بر می خیزند. رجال کشی، ص9
 3 . ملقب به مومن طاق، یکی از ثقات و برجستگان اصحاب امام صادق علیه السلام.
4  . از اصحاب خاص امام صادق و امام موسی بن جعفر علیهماالسلام. وی از معدود کسانی است که در توثیق او در کتب رجالی، دو مرتبه کلمه ثقه به کار برده شده است.
5. عالم متکلم و یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام.
6. إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القدیمة)، النص، ص: 281
 7 . رجال الكشی ،ص:269
8  . الکافی (ط.الاسلامیه) ج 1 ص 13
 9. زمر 20
10  . غرر الحکم، ص85
منبع : tebyan.net
11. نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت201




برگرفته شده از

http://www.beytoote.com/religious/bozorgan-din/musa3-kazim2-student.html?m=1

 3 نظر

نگاهی کوتاه به زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام

03 اردیبهشت 1396 توسط ط.جمالی

گوشه اي از زندگاني امام موسي كاظم سلام الله عليه

ابو الحسن موسى بن جعفر(ع)، امام هفتم از ائمه اثنى عشر عليهم السلام و نهمين معصوم از چهارده معصوم(ع) است . آن حضرت در ابواء(منزلى ميان مكه و مدينه) در روز يكشنبه هفتم صفر سال 128 يا 129 ه.ق. متولد شد. به جهت كثرت زهد و عبادتش معروف به العبد الصالح و به جهت حلم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به الكاظم گرديد.

كنيه آن حضرت ابو ابراهيم بوده ولى به ابو على نيز معروف بوده‏اند.مادر آن حضرت حميده كنيزى از اهل بربر(مغرب) يا از اهل اندلس(اسپانيا) بوده است و نام پدر اين بانو را «صاعد بربرى» گفته‏اند.حميده به «حميدة البربرية» و «حميدة المصفاة» نيز معروف بوده است.برادران ديگر امام از اين بانو اسحاق و محمد ديباج بوده‏اند.

امام موسى الكاظم(ع) هنوز كودك بود كه فقهاى مشهور مثل ابو حنيفه از او مسأله مى‏پرسيدند و كسب علم مى‏كردند.بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) (148 ه.ق.) در بيست سالگى به امامت رسيد و 35 سال رهبرى و ولايت شيعيان را بر عهده داشت.

قد متوسط و رنگ سبزه سير و محاسن انبوه داشت. نقش نگينش «حسبي اللّه» و به روايتى «الملك للّه وحده» بود.

در زمان حيات امام صادق(ع) كسانى از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ايشان اسماعيل امام خواهد شد. اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت ولى كسانى مرگ او را باور نكردند و او را همچنان امام دانستند. پس از وفات حضرت صادق(ع)عده‏اى از اينان چون از حيات اسماعيل مأيوس شدند، پسر او محمد بن اسماعيل را امام دانستند و اسماعيليه امروز بر اين عقيده هستند و پس از او پسر او را امام مى‏دانند و سپس پسرش را و … به تفصيلى كه در كتب اسماعيليه مذكور است.

پس از وفات حضرت صادق(ع) بزرگترين فرزند ايشان عبد اللّه نام داشت كه بعضى او را عبد اللّه افطح مى‏دانند. اين عبد اللّه مقام و منزلت پسران ديگر حضرت صادق(ع)را نداشت و به قول شيخ مفيد در ارشاد متهم بود كه در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترين برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاى امامت كرد و برخى نيز از او پيروى كردند. اما چون ضعف دعوى و دانش او را ديدند روى از او برتافتند و فقط عده قليلى از او پيروى كردند كه به فطحيه موسوم هستند.

اسحاق برادر ديگر امام موسى الكاظم(ع) به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود و امامت برادرش موسى كاظم(ع)را قبول داشت و از پدرش روايت مى‏كرد كه او تصريح بر امامت آن حضرت كرده است. برادر ديگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردى سخى و شجاع و از زيديه جاروديه بود و در زمان مأمون در خراسان وفات يافت.

اما جلالت قدر و علو شأن و مكارم اخلاق و دانش وسيع حضرت امام موسى كاظم(ع) به قدرى بارز و روشن بود كه اكثريت شيعه پس از وفات امام صادق(ع) به امامت او گرويدند و علاوه بر اين بسيارى از شيوخ و خواص اصحاب حضرت صادق(ع)مانند مفضل بن عمر جعفى و معاذ بن كثير و صفوان جمال و يعقوب سراج نص صريح امامت حضرت موسى الكاظم(ع)را از امام صادق(ع)روايت كرده‏اند و بدين ترتيب امامت ايشان در نظر اكثريت شيعه مسجل گرديد.

حضرتش در علم و حلم و تواضع و مكارم اخلاق و كثرت صدقات و سخاوت و بخشندگى ضرب المثل بود. بدان و بدانديشان را با عفو و احسان بى‏كران خويش تربيت مى‏فرمود. شب ها به طور ناشناس در كوچه‏هاى مدينه مى‏گشت و به مستمندان كمك مى‏كرد. مبلغ دويست، سيصد و چهارصد دينار در كيسه‏ها مى‏گذاشت و در مدينه ميان نيازمندان قسمت مى‏كرد. كيسه‏هاى موسى بن جعفر در مدينه معروف بود و اگر به كسى يك صره (كيسه) مى‏رسيد بى‏نياز مى‏گشت. مع ذلك در اتاقى كه نماز مى‏گزارد جز بوريا و مصحف و شمشير چيزى نبود.

مهدى خليفه عباسى امام را در بغداد بازداشت كرد اما بر اثر خوابى كه ديد و نيز تحت تأثير شخصيت امام از او عذرخواهى نمود و به مدينه‏اش بازگرداند. گويند كه مهدى از امام تعهد گرفت كه بر او و فرزندانش خروج نكند. اين روايت نشان مى‏دهد كه امام كاظم(ع)خروج و قيام را در آن زمان صلاح و شايسته نمى‏دانسته است.

ايشان با آن كه از جهت كثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بوده‏اند به قدرى در انظار مردم مقامى والا و ارجمند داشته‏اند كه او را شايسته مقام خلافت و امامت ظاهرى نيز مى‏دانستند و همين امر موجب تشويش و اضطراب دستگاه خلافت گرديده و مهدى به حبس او فرمان داده است.

زمخشرى در ربيع الابرار آورده است كه هارون فرزند مهدى در يكى از ملاقات ها به امام پيشنهاد نمود فدك را تحويل بگيرد و حضرت نپذيرفت، وقتى اصرار زياد كرد فرمود مى‏پذيرم به شرط آنكه تمام آن ملك را با حدودى كه تعيين مى‏كنم به من واگذارى. هارون گفت حدود آن چيست؟ امام فرمود يك حد آن به عدن است حد ديگرش به سمرقند و حد سومش به افريقيه و حد چهارمش كناره دريا تا ارمينيه و خزر است. هارون از شنيدن اين سخن سخت برآشفت و گفت: پس براى ما چه چيز باقى مى‏ماند؟ امام فرمود: مى‏دانستم كه اگر حدود فدك را تعيين كنم آن را به ما مسترد نخواهى كرد (يعنى خلافت و اداره سراسر كشور اسلام حق من است). از آن روز هارون كمر به قتل موسى بن جعفر(ع)بست.

هارون در سفرش به مدينه هنگام زيارت قبر رسول اللّه(ص) در حضور سران قريش و رؤساى قبايل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام عليك يا رسول اللّه، السلام عليك يا ابن عم، و اين را از روى فخر فروشى به ديگران گفت. امام كاظم(ع) حاضر بود و فرمود: السلام عليك يا رسول اللّه، السلام عليك يا ابت (يعنى سلام بر تو اى پدر من). مى‏گويند رنگ هارون دگرگون شد و خشم از چهره‏اش نمودار گرديد.

درباره حبس امام موسى(ع)به دست هارون الرشيد، شيخ مفيد در ارشاد روايت مى‏كند كه علت گرفتارى و زندانى شدن امام، يحيى بن خالد بن برمك بوده است. زيرا هارون فرزند خود امين را به يكى از مقربان خود به نام جعفر بن محمد بن اشعث كه مدتى هم والى خراسان بوده است سپرده بود و يحيى بن خالد بيم آن را داشت كه اگر خلافت به امين برسد جعفر بن محمد بن اشعث را همه كاره دستگاه خلافت سازد و يحيى و برمكيان از مقام خود بيفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شيعه بود و قائل به امامت امام موسى(ع)، و يحيى اين معنى را به هارون اعلام مى‏داشت. سرانجام يحيى بن خالد، پسر برادر امام را به نام على بن اسماعيل بن جعفر از مدينه خواست تا به وسيله او از امام و جعفر نزد هارون بدگويى كند.

مى‏گويند امام هنگام حركت على بن اسماعيل از مدينه او را احضار كرد و از او خواست كه از اين سفر منصرف شود و اگر ناچار مى‏خواهد برود از او سعايت نكند. على قبول نكرد و نزد يحيى رفت و بوسيله او پيش هارون بار يافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامى مال به او مى‏دهند تا آنجا كه ملكى را توانست به سى هزار دينار بخرد.

هارون در آن سال به حج رفت و در مدينه امام و جمعى از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در كنار قبر حضرت رسول(ص) گفت يا رسول اللّه از تو پوزش مى‏خواهم كه موسى بن جعفر را به زندان مى‏افكنم زيرا او مى‏خواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بريزد. آن گاه دستور داد تا امام را از مسجد بيرون بردند و او را پوشيده به بصره نزد والى آن عيسى بن جعفر بن منصور فرستادند. عيسى پس از مدتى نامه‏اى به هارون نوشت و گفت كه موسى بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز كارى ندارد يا كسى بفرست كه او را تحويل بگيرد و يا من او را آزاد خواهم كرد.

هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربيع سپرد و پس از مدتى از او خواست كه امام را آزارى برساند اما فضل نپذيرفت و هارون او را به فضل بن يحيى بن خالد برمكى سپرد. چون امام در خانه فضل نيز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنيدن اين خبر در خشم شد و آخرالامر يحيى امام را به سندى بن شاهك سپرد و سندى آن حضرت را در زندان مسموم كرد. چون آن حضرت وفات يافت سندى جسد آن حضرت را به فقها و اعيان بغداد نشان داد كه ببينند در بدن او اثر زخم يا خفگى نيست. بعد او را در باب التبن در موضعى به نام مقابر قريش دفن كردند.

بنا به گفته شيخ مفيد در ارشاد امام موسى الكاظم(ع)سى و هفت فرزند پسر و دختر داشت كه هجده تن از آنها پسر بودند و على بن موسى الرضا(ع) امام هشتم افضل ايشان بود. از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسى و محمد بن موسى و ابراهيم بن موسى بودند. يكى از دختران آن حضرت فاطمه معروف به معصومه سلام الله عليها است كه قبرش در قم مزار شيعيان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را كمتر و بيشتر نيز گفته‏اند. تاريخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر يا پنجم يا بيست و پنجم رجب سال 183 ه.ق. در 55 سالگى گفته‏اند.

امام هفتم(ع)با جمع روايات و احاديث و احكام و احياى سنن پدر گرامى و تعليم و ارشاد شيعيان، اسلام راستين را كه با تعاليم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد(ع)نظم و استحكام يافته بود حفظ و تقويت كرد و در راه انجام وظايف الهى تا آنجا پايدارى نمود كه جان خود را فدا ساخت.


گوشه اي از صفات امام كاظم عليه السلام

حضرت امام موسى كاظم(عليه السلام) عابدترين و زاهدترين، فقيه ترين، سخى ترين و كريمترين مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى آورد و تا سپيده صبح به نماز خواندن ادامه مى داد و هنگامى كه وقت نماز صبح فرا مى رسيد، بعد از نماز شروع به دعا مى كرد و از ترس خدا آن چنان گريه مى كرد كه تمام محاسن شريفش به اشك آميخته مى شد و هر گاه قرآن مى خواند مردم پيرامونش جمع مى شدند و از صداى خوش او لذّت مى بردند.

آن حضرت، صابر، صالح، امين و كاظم لقب يافته بود و به عبد صالح شناخته مى شد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، بهكاظم مشهور گرديد.

شيخ مفيد درباره آن حضرت مي گويد : ” او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود ، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . اين جمله را زياد تکرار مي کرد : « اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب » 
(خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار )".

امام موسی بن جعفر ( ع ) بسيار به سراغ فقرا مي رفت . شب ها در ظرفی پول و آرد و خرما مي ريخت و به وسايلی به فقرای مدينه مي رساند ، در حالی که آن ها نمي دانستند از ناحيه چه کسی است . هيچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن مي خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل مي داد ، شنوندگان از شنيدن قرآنش مي گريستند ، مردم مدينه به او لقب ” زين المجتهدين “ داده بودند . مردم مدينه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغايی عجيب کردند . آن روزها فقرای مدينه دانستند چه کسی شب ها و روزها برای دلجويی به خانه آن ها مي آمده است .

امام‌ ( ع‌ ) با آن‌ كرم‌ و بزرگوارى‌ و بخشندگى‌ خود لباس‌ خشن‌ بر تن‌ مى‌كرد ، چنان كه‌ نقل‌ كرده‌اند : ” امام‌ بسيار خشن‌ پوش‌ و روستايى‌ لباس‌ بود ” و اين‌ خود نشان‌ ديگرى‌ است‌ از بلندى‌ روح‌ و صفاى‌ باطن‌ و بى‌اعتنايى‌ آن‌ امام‌ به‌ زرق‌ و برق هاى‌ گول‌ زننده‌ دنيا .

امام‌ موسى‌ كاظ‌م‌ ( ع‌ ) نسبت‌ به‌ زن‌ و فرزندان‌ و زيردستان‌ بسيار با عاطفه‌ و مهربان‌ بود . هميشه‌ در انديشه‌ فقرا و بيچارگان‌ بود ، و پنهان‌ و آشكار به‌ آنها كمك‌ مى‌كرد .

مردى از تبار عمر بن الخطاب در مدينه بود كه او را مى آزرد و على(عليه السلام) را دشنام مى داد. برخى از اطرافيان به حضرت گفتند: اجازه دهید تا او را بكشيم، ولى حضرت به شدّت از اين كار نهى كرد و آنان را شديداً سرزنش فرمود. روزى سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدينه، به كار زراعت مشغول است. حضرت سوار بر الاغ خود وارد مزرعه وى شد.

آن مرد فرياد برآورد: زراعت ما را خراب مكن، ولى امام به حركت خود در مزرعه ادامه داد وقتى به او رسيد، پياده شد و نزد وى نشست و با او به شوخى پرداخت، آن گاه به او فرمود: چقدر در زراعت خود از اين بابت زيان ديدى؟ گفت: صد دينار. فرمود: حال انتظار دارى چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: من از غيب خبر ندارم. امام به او فرمود: پرسيدم چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: انتظار دارم دويست دينار عايدم شود. امام به او سيصد دينار داد و فرمود: زراعت تو هم سر جايش هست. آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسيد و رفت. امام به مسجد رفت و در آنجا آن مرد را ديد كه نشسته است.

وقتى آن حضرت را ديد، گفت: خداوند مى داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد. يارانش گرد آمدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است، تو كه تا حال خلاف اين را مىگفتى. او نيز به دشنام آنها و به دعا براى امام موسى(عليه السلام) پرداخت. امام(عليه السلام) نيز به اطرافيان خود كه قصد كشتن او را داشتند فرمود: آيا كارى كه شما مىخواستيد بكنيد بهتر بود يا كارى كه من با اين مبلغ كردم؟و بسيارى از اين گونه روايات، كه به اخلاق والا و سخاوت و شكيبايى آن حضرت بر سختيها و چشمپوشى ايشان از مال دنيا اشارت مى كند، نشانگر كمال انسانى و نهايت عفو و گذشت آن حضرت است.


منابع:

- بحار الانوار، مجلسى، ج 48
- اعيان الشيعة، ج 2
- الارشاد الى حجج الله على العباد
- الكامل فى التاريخ(حوادث سال 183)
- تاريخ بغداد، ج 13
- سير اعلام النبلاء، ذهبى، ج 6.




برگرفته شده از 

https://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamKazem/Veladat/86/zenginameh.aspx

 2 نظر

زمینه سازی ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام(بخش دوم) 

27 اسفند 1395 توسط ط.جمالی

​

بخش دوم: عوامل زمینه ساز ظهوردر این بخش از نوشتار، دوباره پرسش را این گونه مطرح می کنیم که آیا در خصوص زمینه سازی برای ظهور، دلیلی وجود دارد؟
در پاسخ می توان گفت: برخی از روایات به طور کلی بر این مطلب دلالت دارند؛ از جمله روایتی که طبرانی و ابن ماجه از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کنند که فرمود: «یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدی سلطانه».(29) مردمی از مشرق خروج می کنند و زمینه حکومت مهدی (عج) را آماده می سازند. و در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام می خوانیم که درباره طولانی شدن عذاب بنی اسرائیل می فرماید:
«فلما طال علی بنی اسرائیل العذاب ضجوا و بکوا الی اللّه اربعین صباحا فاوحی اللّه الی موسی و هارون یخلصهم من فرعون فحطّ عنهم سبعین و مأة سنة، قال [الراوی[ فقال ابوعبداللّه هکذا انتم لو فعلتم لفرج اللّه عنا، فاما اذ لم تکونوا فان الامر ینتهی الی منتهاه».(30)
می رسد.
این روایت به صراحت بیان می کند که اگر درست اقدام شود، می توان طول غیبت را کاهش داد.
از نظر عقلایی نیز می توان گفت: تشکیل حکومت جهانی با آن عظمت و شکوه، به صورت دفعی هر چند محال نیست، اما دلیل عقلی یا نقلی معتبر بر چنین وقوعی نداریم. هر چند ممکن است خود ظهور به دلیل عدم توقیت، به طور «بغتة» و ناگهانی صورت گیرد، اما قطعا نمی توان گفت بدون هیچ زمینه ای انجام می شود.
نظر دانشمندان

شهید مطهری می نویسد: بعضی از علمای شیعه که به برخی از دولت های شیعی معاصر خود حسن ظن داشته اند، احتمال داده اند که دولت حقّی که تا قیام مهدی موعود ادامه خواهد یافت، همان سلسله مورد نظر باشد.(31)
اجرای عدالت، پیاده کردن احکام الهی و جلوگیری از فحشا محکوم دادگاه او و طعمه شمشیر وی باشد؟
آیت اللّه مکارم شیرازی نیز، درباره آمادگی های لازم برای حکومت جهانی می نویسد: برای این که دنیا چنان حکومتی را پذیرا باشد، چند نوع آمادگی لازم است:
1 ـ آمادگی فکری و فرهنگی: یعنی سطح افکار مردم جهان آن چنان بالا رود که بدانند مثلاً مسأله «نژاد» یا «مناطق مختلف جغرافیایی» مسأله قابل توجهی در زندگی بشر نیست و تقاوت رنگ ها و زبان ها و سرزمین ها نمی تواند بشر را از هم جدا سازد…
2 ـ آمادگی اجتماعی: مردم جهان باید از ظلم و ستم و نظامات موجود خسته شوند، تلخی این زندگی مادی و یک بعدی را احساس کنند و حتی از این که ادامه این راه یک بعدی ممکن است در آینده مشکلات کنونی را حل کند، مأیوس گردند.
3 ـ آمادگی های تکنولوژی و ارتباطی: بر خلاف آن چه بعضی می پندارند که رسیدن به مرحله تکامل اجتماعی و رسیدن به جهانی آکنده از صلح و عدالت، تنها با نابودی تکنولوژی جدید امکان پذیر است، وجود این صنایع پیشرفته نه تنها مزاحم یک حکومت عادلانه جهانی نخواهد بود، بلکه شاید بدون آن وصول به چنین هدفی محال باشد… سپس می افزاید معجزه، استثنایی است منطقی در نظام جاری طبیعت، برای اثبات حقانیت یک آیین آسمانی؛ نه برای اداره همیشگی نظام جامعه.(32)
بتواند بار سنگین چنان اصلاحات وسیعی را به دوش بکشد.
این در درجه اول نیاز به بالا بردن سطح اندیشه و آگاهی و آمادگی روحی و فکری برای پیاده کردن آن برنامه عظیم نیاز دارد… .
منتظر واقعی برای چنان برنامه مهمی نمی تواند نقش تماشاچی را داشته باشد…(33)
مؤید این سخن، ادعیه عهد است که در آن گفته می شود:
«اللهم انی اجدد فی صبیحة یومی هذا و ما عشت من ایامی عهدا و عقدا و بیعة له فی عنقی، لا احول عنها، و لا ازول ابدا».(34)
از آن برنمی گردم و آن را از بین نمی برم.
اگر از یک سو آمادگی، شرط حضور و ظهور باشد و از سوی دیگر، این آمادگی به دست خود انسان صورت گیرد، طبیعی است که انسان می تواند در تعجیل ظهور نقش داشته باشد.
نگاه قرآن

در این جا آیاتی از قرآن کریم را که به نوعی می تواند بر مسأله زمینه سازی ظهور مصلح موعود دلالت کند، یادآور می شویم. باید توجه داشت، آیاتی که بر این امر دلالت دارد، بر دو گونه است:
الف: آیات عموم

منظور از آیات عموم آیاتی است که به طور کلی و عمومی بر زمینه سازی ظهور مهدی (عج) دلالت می کند. مثل آیات دعا؛ از جمله آیه
«ادعونی استجب لکم»(35) مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم. و آیه «و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذ دعان».(36)
کننده را به هنگامی که مرا می خواند پاسخ می گویم.
با توجه به این که از یک سو خداوند سبحان اجابت دعا را تضمین کرد و از سوی دیگر پیشوایان دین علیهم السلام به دعای تعجیل سفارش کرده اند، شکی نیست که دعا از مهم ترین عوامل زمینه ساز، برای ظهور است.
ادعیه ی تعجیل

چنان که پیش از این نیز گفته شد: به ما سفارش شده است که برای تعجیل در فرج حضرت حجت، زیاد دعا کنیم؛ «و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج، فان ذلک فرجکم» برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید که فرج شما در آن است.
نکته جالب توجه در این روایت، این است که فرج امام زمان (عج) فرج ما دانسته شده است و دعا برای فرج آن حضرت در واقع دعا برای فرج و رفع گرفتاری خود ما است. به تعبیر دیگر مشارالیه ذلک، الفرج است یعنی فرج حضرت، فرج شما هم هست. برگشت اسم اشاره به قریب نیز موافق این انتخاب است. گرچه بازگشت به آثار دعا نیز چندان بی وجه نیست یعنی فرج شما در گرو آثار دعا بر فرج است.
در بسیاری از آثار رسیده از ائمه معصومین علیهم السلام دعای تعجیل فرج آمده که خود بیانگر آماده سازی برای ظهور منجی است چرا که دعا افزون بر این که یاری و کمک خواستن از خداوند قادر و توانا است، موجب آمادگی فکری و قلبی شده نوعی توجه به وظایف و عهد و پیمان را به دنبال دارد. از جمله:
در دعای عهد:
«فاظهر اللهم ولیک… حتی لایظفر بشیی ء من الباطل الا مزقه و یحق الحق و یحققه،…»(37)
محقق گرداند.
و در صلوات بر آن حضرت چنین آمده است که
«اللهم صل علیه و قرب بعده و انجز وعده و اوف عهده واکشف عن بأسه حجاب الغیبة…»
خدایا درود بر او فرست. و دوری اش را نزدیک گردان و وعده اش را حتمی ساز و عهدش را وفا کن و از گرفتاریش حجاب غیبت را بر طرف فرما.
و در دعای معروف «اللهم عرفنی نفسک»، بعد از بیان شکوائیه به خاطر فقدان نبی و ولی، مشکلات دوران، فزونی دشمن و کمی دوستان، چنین آمده است:
«اللهم فافرج ذلک بفتح منک تعجله»
خدایا فرج آن را با گشایشی شتابان برسان.
و نیز آمده است که:
«اللهم انا نسألک ان تأذن لولیک فی اظهار عدلک فی عبادک…»(38)
خدایا، از تو درخواست می کنیم که به ولیّ خودت اذن دهی تا عدلت را در میان بندگانت آشکار سازد.
نکته دیگری که در این جا مطرح است این که، دعا برای تعجیل در فرج و ظهور، باید با کیفیت ویژه باشد. به دیگر سخن، باید همراه با ندبه، استغاثه(39) و صدا زدن باشد. مؤید این سخن زیارت حضرت حجت بن الحسن علیه السلام است که نام دعای ندبه به خود گرفته است که فرازی از آن دعای شریف عبارت است از:
«این بقیة الله التی لاتخلوا من العترة الطاهرة، این المعد لقطع دابر الظلمة، این المنتظر لاقامة الامت و العوج، این المرتجی لازالة الجور والعدوان، این المدخر لتجدید الفرائض و السنن، این المتخیر لاعادة الملة و الشریعة، این المؤمل لاحیاء الکتاب و حدوده، این محیی معالم الدین و اهله، این قاصم شوکة المعتدین، این هادم ابنیة الشرک و النفاق، این مبید اهل الفسوق و العصیان و الطغیان، این حاصد فروع الغی و الشقاق، این طامس آثار الزیغ و الاهواء، این قاطع حبائل الکذب و الافتراء، این مبید العتاة و المردة، این مستأصل اهل العناد و التضلیل و الالحاد، این معز الاولیاء و مذل الاعداء…»(40)
کجاست عزت بخش دوستان و خوارکننده دشمنان….
در این زیارت بر خلاف دیگر زیارت ها، سخن از کارهای انجام شده نیست، بلکه این دعا به آرمان ها و اهداف آینده نظر دارد که ضمن صدا زدن برای آمدن آن حضرت، اهداف ظهور و قیام نیز روشن می کند. در این زیارت به نحوی راز و نیاز می کند که گویا گم شده ای دارد و در پی او ناله و ندبه می کند و دعوتش می کند که هر کجا هستی، بیا.
نکته بسیار مهمی که در این جا وجود دارد، این است که این ناله و ندبه به صورت فردی چندان کارساز نیست، بلکه می بایست همگانی باشد که ما از آن به استغاثه عمومی تعبیر می کنیم و در ذیل آیه نصر بدان خواهیم پرداخت.
ب: آیات خصوص

منظور از آیات خصوص، آیاتی است که با مسأله زمینه سازی ظهور مهدی (عج) قابل انطباق است. که عبارتند از:
1 ـ آیه تناوش، که می فرماید:
«و قالوا آمنا به و انی لهم التناوش من مکان بعید».(41)
و می گویند: «به حق ایمان آوردیم.» ولی چگونه می توانند از فاصله دور به آن دسترسی پیدا کنند.
این آیه دسترسی به ایمان [از جمله مهدی] از مکان دوردست را ناممکن می داند.
طبرسی در مجمع البیان پس از تفسیر آیه می نویسد: این مربوط به جنگ بیداء [خروج سفیانی در آستانه قیام مهدی علیه السلام ] و خسف آن است؛ بدین بیان که، سپاه سفیانی به هنگام رویایی با سپاه مهدی علیه السلام می گویند: «آمنا به»، اما خداوند می فرماید: «انی لهم التناوش من مکان بعید». چگونه ممکن است این ایمانی که زمان آن منقضی شده است، به حال آنان نفعی داشته باشد.(42)
خلاصی خود قرار دادند و ایمان اضطراری که از روی خوف و وحشت باشد، ارزشی نخواهد داشت.
در مجموع می توان از این آیه استفاده کرد که اگر ایمان به مهدی علیه السلام واقعی [از جای نزدیک و قرب ولایی [باشد، می تواند عاملی برای دسترسی به آن حضرت باشد. اما چنان چه ایمانی باشد، ظاهری و [از مکان بعید، و دور از محبت و ولایت] اثری نخواهد بخشید.
2 ـ آیه تغییر، که می فرماید:
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»(43)
تغییر دهند.
علامه طباطبایی می نویسد: بین نعمت های الهی که به انسان داده شده است و بین حالات نفسانی انسان تلازم برقرار است. اگر انسان بر مبنای فطرت گام برداشت و ایمان و عمل صالح را کسب نمود، نعمت دنیا و آخرت در پی خواهد داشت، اما اگر خودشان احوال خود را تغییر دهند، خدای سبحان نیز نعمت ها را دگرگون می سازد.
ممکن است از آیه استفاده عموم نمود و گفت: بین حالات نفسانی انسان و بین اوضاع خارجی نیز تلازم وجود دارد؛ خواه نسبت به امور خیر باشد یا شر. بدین معنا که اگر جامعه ای بر ایمان و اطاعت و شکر نعمت بودند، نعمت های ظاهری و باطنی به آن ها روی می آورد و تا زمانی که حال خود را تغییر نداده اند باقی است، ولی زمانی که وضع خود را دگرگون ساخته و فکر و فسق را برگزیدند، نعمت از آنان بازپس گرفته می شود.(44)
اصلاحی در جامعه، می تواند، نویدی بر اسباغ نعمت الهی ظهور و حضور باشد.
3 ـ آیه ایمان و تقوا: چنان که می فرماید:
«و لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض».(45)
زمین را بر آن ها می گشودیم.
این آیه بیانگر این است که اگر افراد جامعه، خود را از رذایل اخلاقی، فکری و عملی پاک سازند و با ایمان آوردن به مبدأ، معاد، و دیگر امور، تقوای الهی پیشه کنند، همه درهای رحمت و برکت خداوند به روی آنان گشوده خواهد شد. شکی نیست که ظهور حضرت نیز یکی از مصادیق برکت است.
البته این مسئله مستلزم ایمان جمعی و نوعیِ جامعه است و رسیدن به این درجه از ایمان هر چند در جوامع بزرگ و آلوده به کفر تا حدود زیادی محال می نماید، اما در جوامع ایمانی و برای کسانی که ادعای محبت و ولایت دارند، کاری ممکن و لازم است.
4 ـ آیه یأس: می فرماید:
«حتی اذا استیأس الرسل و ظنوا انهم قد کذبوا جائهم نصرنا».(46)
هنگام، یاری ما به سراغ آنان آمد.
در روایات نیز به مسأله یأس اشارت شده است:
«ان هذا الامر لا یأتیکم الا بعد ایاس…».(47)
این امر (ظهور) نمی آید شما را مگر پس از ناامیدی.
با این تفاوت که مفاد آیه، بیانگر یأس انبیا از گرویدن مردم، به دلیل تکذیب آنان است و مضمون روایت ناامیدی مردم از سامان پذیری امور حکایت دارد، ولی هر دو سوی قضیه، به یک امر بازمی گردد و آن هم مهیا شدن نصرت الهی برای مؤمنان و نابودی دشمنان است. اگر در داستان انبیای غضب و عذاب الهی برای یاری مؤمنان است، ارمغان ظهور مهدی علیه السلام ، نیز پیروزی مؤمنان بر جباران و ستمکاران و عاصیان است.
5 ـ آیه نصر: می فرماید:
«ام حسبتم ان تدخلوا الجنّة و لما یأتِکم مثل الذین خلوا من قبلکم مستهم البأساء و الضراء و زلزلوا حتی یقول الرسول و الذین آمنوا متی نصر اللّه الا ان نصر اللّه قریب».(48)
ایمان آورده بودند، گفتند: پس یاری خدا کی خواهد آمد؟ آگاه باشید یاری خدا نزدیک است.
این آیه ضمن این که می فهماند، بهشت و از جمله بهشت حکومت مهدوی را به راحتی نمی دهند، بلکه آمیخته با مشکلات و نارسایی های بیرونی چون فقر و ناامنی و کمبودهای درونی چون بیماری و امثال این ها است، بیانگر این حقیقت است که دست یابی به رفاه، آسایش، امنیت و پیروزی، در گرو خواست عمومی است. تا بدان جا که پیامبر یک امّت نیز می باید در پس یک سلسله حوادث آزار دهنده و به قول قرآن زلزله ای دهشت زا و اضطراب آفرین، به همراه امتش دست به تضرع و دعا بردارد و از خدا تقاضای نصر نماید.
این یک استغاثه عمومی است که در موارد بسیار سخت لازم می باشد و همان گونه که پیش از این نیز یادآور شدیم، امام صادق علیه السلام پس از نقل انتظار بنی اسرائیل از موسی علیه السلام فرمود:
«هکذا انتم لو فعلتم لفرج اللّه عنا، فاما اذ لم تکونوا فان الامر ینتهی الی منتهاه».
همچنین شما اگر چنین کنید، خداوند فرج ما را می رساند و اگر مانند آنان نباشید، امر (فرج) به زمان معین خود موکول می شود.(49)
و منجی است.
نتیجه گیری

از آن چه گذشت، چنین استفاده می شود که عمده ترین وظیفه هواخواهان برای زمینه سازی امر ظهور و تعجیل در فرج عبارت است از:
1 ـ دعا با شرائط ویژه؛ «و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج، فان ذلک فرجکم»
2 ـ ایمان و تقوا؛ «و لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض»
3 ـ دوری از گناه؛ «فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه»
4 ـ تقرب؛ «و قالوا آمنا به و انی لهم التناوش من مکان بعید»
5 ـ نومیدی؛ «ان هذا الامر لایأتیکم الا بعد ایاس»، و «فانه انما یجیی ء الفرج علی الیأس و قد کان الذین من قبلکم صباحا و مساءً».
6 ـ انتظار واقعی؛ «اذا افتقدوا حجة اللّه فلم یظهر لهم وحجب عنهم فلم یعلموا بمکانه فعندها فلیتوقعوا الفرج صباحا و مساءً».
7 ـ دعوت به دین خدا؛ «المنتظرون لظهوره… اولئک المخلصون حقا و شیعتنا صدقا و الدعاة الی دین اللّه سرا و جهرا»
8 ـ همدل شدن دوستان؛ «و لو ان اشیاعنا و فقهم اللّه علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا»
9 ـ سازماندهی و آماده شدن
10 ـ تشکیل حکومت تمهیدی
1. بحارالانوار، ج 53، ص 189.
2. قصص / 5.
3. انبیاء / 105.
4. اعراف/ 187.
5. رک: بحار الانوار، ج 53، ص 2.
6. احزاب / 63.
7. شوری / 18.
8. رک: بحار الانوار، ج 53، ص 2.
9. رک: البرهان فی علامات آخرالزمان، ص 78؛ منتخب الاثر، ص 310؛ ینابیع المودة، ج 3، ص 115.
10. آل عمران / 104.
11. نور / 21.
12. توبه / 67.
13. رک: صافی گلپایگانی، لطف اللّه، منتخب الاثر، ص 334.
14. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 97.
15. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 98.
16. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 113.
17. رک: بحارالانوار، ج 53، ص 177، و الزام الناصب، ج 2، ص 467.
18. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 91، و ج 52 ص 113.
19. هود / 93.
20. ر.ک: بحارالانوار، ج 52، ص 129؛ اعراف / 71.
21. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 129.
22. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 122.
23. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 122.
24. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 95.
25. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 122، و یوم الاخلاص، ص 203.
26. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 92، و حایری یزدی (بارحینی)، الزام الناصب، ج 1، ص 428.
27. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 111.
28. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 129 و 110.
29. رک: البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان، ص 147.
30. رک: بحارالانوار، ج 52، ص 131.
31. ر.ک: مطهری، مرتضی، قیام و انقلاب مهدی، ص 68.
32. رک: مکارم شیرازی، ناصر، حکومت جهانی مهدی علیه السلام ص 80 تا 83.
33. رک: مکارم شیرازی، ناصر، حکومت جهانی مهدی علیه السلام ، ص 100.
34. رک: بحارالانوار، ج 53، ص 96.
35. غافر / 60.
36. بقره / 186.
37. رک: بحارالانوار، ج 53، ص 96.
38. رک: بحارالانوار، ج 53، ص 189.
39. ندب و ندبه به معنای دعوت، و غوث اغاثه به معنای یاری خواستن است. رک: المصباح المنیر، ندب و غوث.
40. رک: بحارالانوار، ج 102، ص 107.
41. سباء / 52.
42. رک: طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان، ج 4، 398، تفسیر صافی، ج 4، 227.
43. رعد / 11.
44. رک: طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 11، ص 213 ـ 314.
45. اعراف / 96.
46. یوسف / 110.
47. ر.ک: بحارالانوار، ج 52، ص 111.
48. بقره / 214.
49. ر.ک، بحارالانوار، ج 52، ص 131.

مجله انتظار بهار و تابستان 1383، شماره 11 و 12 

*****

http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/3301/5654/55400/زمینه-سازی-ظهور-حضرت-ولی-عصر-علیه-السلام

 2 نظر

زمینه سازی ظهور حضرت ولیعصر (عج)  (بخش اول) 

27 اسفند 1395 توسط ط.جمالی

​

اشاره

ظهور بزرگ منجی بشریت، امری مسلّم است و بی هیچ تردیدی واقع خواهد شد. آنچه مورد اختلاف است، وقت ظهور است و این که آیا ظهور، تعجیل پذیر است یا خیر؟ و آیا ما وظیفه ای برای زمینه سازی آن داریم؟ در این زمینه دیدگاه های مختلفی، وجود دارد. نویسنده مقاله، چنین می اندیشد که وظایفی بر عهده ماست که انجام آنها، موجب تعجیل در ظهور مصلح عالم می شود.
وی علاوه بر ذکر دلایل، قرآنی و روایی جهت اثبات نظر خویش، عوامل آمادگی و زمینه سازی را بر چهار نوع، تقسیم می کند: آمادگی فکری و فرهنگی؛ آمادگی اجتماعی؛ آمادگی های تکنولوژیکی و آمادگی های فردی.
دلالت برخی از آیات قرآنی، بر زمینه سازی ظهور، بحث پایانی مقاله است.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
اللهم انّا نشکو الیک فقد نبیّنا و غیبة ولیّنا، و شدّة الزمان علینا، و وقوع الفتن بنا، و تظاهر الاعداء و کثرة عدوّنا و قلّة عددنا.(1)
خرم آن روز که آن دلبر جانان آید درد هجران رود و چاره و درمان آید

مقدمه

بی شک در روزگاری که دنیا از ظلم، جور و بی عدالتی پر و همچون کشتی در دریای پرتلاطم، دچار امواج سهمگین شده است، و هر لحظه به خطر نابودی نزدیک تر می شود، و در معرض غرق شدن قرار دارد، جامعه بشری منتظر است تا به دست منجی و مصلحی توانا به ساحل نجات برسد، و گرنه هستی و آفرینش انسان به مقصد نهایی و کمال خویش نخواهد رسید.
این اراده الهی است که روزی آن منجی حقیقی خواهد آمد، چرا که خداوند، خود فرمود:
«و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین»(2)
ما می خواستیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم.
روزی که صالحان، وارث زمین خواهند شد و آن را از چنگال طالحان و جباران رها خواهند ساخت. که فرمود:
«و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون»(3)
در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد.
این مصلح واقعی و وارث حقیقی کسی نیست، جز مهدی موعود علیه السلام که به عنوان «بقیة اللّه»، در پس پرده غیبت به سر می برد، تا روزی که مشیت خداوندی اقتضا کند، آن حضرت ظهور و زمین را سراسر پر از عدل و داد کند.
وظایف ما برای فرج حضرت

اصل ظهور آن منجی، قطعی است و بی شک صورت خواهد گرفت، اما سخن در این است که چه باید کرد تا این حرکت سرعت گرفته و ظهور تعجیل پذیرد؟ بهتر است پرسش های اساسی را این گونه مطرح کنیم که:
آیا به طور کلی راهی برای تعجیل وجود دارد؟
آیا ممکن است با زمینه سازی مناسب، به ظهور حضرت حجة علیه السلام شتاب بخشید؟
آیا قرآن در این باره طرح و سخنی دارد؟
برای پاسخ گویی به این پرسش ها، این نوشتار را در دو بخش: دیدگاه ها و نگاه قرآن مورد بررسی قرار می دهیم.
بخش نخست: دیدگاه ها

در برابر پرسش های بالا، با توجه به دیدگاه های مختلف پاسخ های چندی وجود دارد که در زیر مورد بررسی قرار می گیرد
دیدگاه نخست

ظهور حضرت حجت، مانند وقوع قیامت به اراده خداوند است و انسان ها خواه دوست آن حضرت باشند یا دشمن، هیچ نقشی در آن ندارند؛ باید نظاره گر بود تا اراده الهی بدان تعلق بگیرد و ظهور محقق گردد.
دیدگاه دوم

با توجه به حدیث «امتلاء الارض» باید در اشاعه ظلم و گسترش جور گام برداشت تا پیمانه پر شده زمینه ظهور فراهم گردد.
دیدگاه سوم

انگیزه ظهور را باید در عوامل غیبت جست و جو کرد. باید علل غیبت را مورد توجه قرار داد و موانع را برطرف کرد تا زمینه ظهور مهیا شود.
دیدگاه چهارم

باید به وظایفی که در زمان غیبت بر دوش ما گذاشته شده و از ما خواسته شده، عمل کنیم تا در ظهور و قیام حضرت حجت علیه السلام شتاب لازم پدید آید.
بررسی دیدگاه نخست

دلیل طرفداران نظریه نخست، پاره ای از روایات است؛ از جمله روایت مفضل از امام صادق علیه السلام که می فرماید «… لانّه هو الساعة التی قال اللّه تعالی: یسئلونک عن الساعة ایان مرساها، قل: انما علمها عند ربّی لا یجلیها لو قتها الاّ هو»(4)(5)
سازد.)
برخی از روایات حتی بحث از مهدی( علیه السلام ) را نیز ممنوع کرده و آن را ضلالت دانسته اند؛ چنان که در ذیل آیه: «و ما یدریک لعلّ السّاعة تکون قریبا»(6)
و چه می دانی شاید قیامت نزدیک باشد.
می فرماید:
یستعجل بها الذین لایؤمنون بها و الذین امنوا مشفقون منها و یعلمون انّها الحقّ الاّ الّذین یمارون فی الساعة لفی ظلال بعید.(7)
هستند.
راوی می گوید: پرسیدم معنای یمارون چیست؟ حضرت فرمود:
یقولون متی ولد؟ و من رأی؟ و این یکون؟ و متی یظهر، و کل ذلک استعجالاً لامر اللّه و شکا فی قضائه و دخولاً فی قدرته.(8)
شتاب کردن در کار خدا و شک در حکم و دخالت در قدرت او است.
در این دو روایت ضمن آن که ظهور حضرت حجت، را تأویل آیات قیامت دانسته و عجله در وقوع آن را ناشی از عدم ایمان تلقی کرده است، بحث و پرسش درباره آن حضرت از جمله زمان ظهور را مراء، و محاجّه، شک در قضا و دخالت در قدرت خدا می داند.
در روایت دیگری تصریح دارد به این که، امر ظهور قابل تعجیل نیست؛ چنان که در روایتی از امام صادق علیه السلام چنین می خوانیم:
«ان اللّه لا یستعجل لعجلة العباد، ان لهذا الامر غایة ینتهی الیها، فلو قد بلغوها لم یستقدموا ساعة و لا یستأخرو»
خداوند به خاطر شتاب بندگان عجله نمی کند. همانا برای این کار (ظهور مهدی(عج)) زمانی است که به آن منتهی می شود. پس اگر (بندگان) آن (زمان) را طلب کنند، لحظه ای مقدم یا مؤخر نمی گردد.
بنابر این دیدگاه، انسان جز انتظار تکوینی هیچ نقشی ندارد. همانند کسی که مسافری دارد و نمی داند کجاست، باید به حکم تکوین چشم به راه باشد تا وصل محقق شود؛ زیرا مطابق اراده و مشیت مطلق الهی، انسان در این زمینه مسلوب الاختیار است، و کاری از وی ساخته نیست. نه قادر است اراده خدا را تغییر دهد و نه می تواند در برابر خواست خدا اراده ای داشته باشد. تشبیه وجه انتفاع از حضرت در زمان غیبت به خورشید در پس ابرها، می تواند مؤید این بینش باشد؛ چرا که بشر نمی تواند به سادگی ابرها را کنار زده و خورشید را نمایان سازد.
بدیهی است این دیدگاه، با همه وجهه توحیدی و معرفتی که دارد، توجیه عقلانی ندارد، و دست کم با اراده، اختیار، تشریع، تکلیف و اذن در دعا منافات دارد.
از سوی دیگر، مذمت استعجال و پرسش از حال آن حضرت، به کسانی اشاره دارد که در وجود حضرت تردید داشتند و با پرسش های پی درپی در صدد ایجاد شبهه در اصل وجود مهدی علیه السلام بودند و چه کسی می تواند بپذیرد که روایات متعددی که در معرفی آن حضرت وارد شده، مراء و محاجه باشد؟
دیدگاه دوم

روایت امتلاء که می فرماید:
«المهدی من ولدی تکون له غیبة اذا ظهر یملأ الارض قسطا و عدلاً کما ملئت جورا و ظلما»(9)
عدل می شود؛ همان طور که پر از جور و ظلم شده است.
این روایت متواتر بین شیعه و سنی است و شکی در آن راه ندارد، اما نمی تواند توجیه کننده اشاعه ظلم، جور، فحشا، منکرات و گناهکاری باشد؛ چرا که این موضوع با روح قرآن کاملاً در تضاد است. و نه تنها با تشکیل حکومت اسلامی و اجرای حدود و احکام مخالف است، بلکه با آیات امر به معروف و نهی از منکر، تواصی، ارشاد و تبلیغ نیز ناسازگار می باشد. چرا که خواست خداوند و قرآن دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر است؛ چنان که می فرماید:
«و لتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»(10)
باید از میان شما، جمعی به نیکی، و امر به معروف و نهی از منکر دعوت کنند.
و پر کردن جامعه از ظلم و جور و گناه و فحشاء خواست شیطان و منافقان است، و این سخن قرآن است که می فرماید:
«و من یتبع خطوات الشیطان فانه یأمر بالفحشاء و المنکر»(11)
هر کس پیرو گام های شیطان شود، (گمراهش می سازد زیرا) او به فحشا و منکر فرمان می دهد.
و نیز می فرماید: «المنافقون و المنافقات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف.»(12)
مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند. آن ها امر به منکر، و نهی از معروف می کنند.
بنابر این دیدگاه، باید بخش عظیمی از آیات قرآن و پیام آن را از کار انداخت و در مسیر مخالف آن عمل کرد تا پیمانه پر شود. در سایه شوم این نظریه همه انقلاب های آزادی بخش، جنگ ها و حتی قیام ائمه علیهم السلام محکوم و با بحران مشروعیت دچار می شود؛ برای این که به جای پر کردن پیمانه ظلم، امتلای آن را به تأخیر می اندازد.
تنها نکته ای که در این باره می توان گفت: این است که حدیث امتلاء به ظهور علایم و نشانه ها از جمله گسترش بی عدالتی، گناه و منکرات در آخر الزمان اشاره دارد و این هرگز به معنای جواز ارتکاب گناه نمی باشد.
دیدگاه سوم

این که باید علت یا علل غیبت را بر طرف کرد تا زمینه ظهور فراهم آید، ابتدا باید دید علت یا علل غیبت چیست و پس از آن گفت چه باید کرد؟
دربرخی از روایات، تعابیر زیر خود نمایی می کند:
الف: عاری بودن از بیعت
چنان که در روایت رضوی( علیه السلام ) می خوانیم که «لئلا یکون فی عنقه لاحد بیعة اذا قام بالسیف».(13)
است که این غیبت خود زمینه تحقق آن ظهور است.
ب: خوف و ترس
در روایت زراره از امام صادق( علیه السلام ) می خوانیم که فرمود:
«ان للغلام غیبة قبل قیامه، قلت و لم؟ قال: یخاف علی نفسه الذبح»(14)
می ترسد.
و در روایت دیگری می فرماید:
«ان للقائم غیبة قبل ظهوره، قلت [زراره] لم؟ قال یخاف القتل»(15)
برای قائم(عج) قبل از قیامش غیبتی است. گفتم: چرا؟ فرمود: از کشته شدن می ترسد.
این عامل نیز همانند عامل قبل، در حقیقت باعث حفظ جان آن حضرت برای تحقق قیام و ظهور است؛ نه عامل اصلی غیبت، و نمی توان با تأمین جان وی، زمینه ظهور و قیام را فراهم آورد.
ج: آزمایش الهی
اخبار متعددی دلالت دارد که از علل و عوامل غیبت، آزمایش الهی است؛ در روایتی، امام باقر علیه السلام در پاسخ به جابر جعفی می فرماید:
«هیهات، هیهات، لا یکون فرجنا حتی تغربلوا ثم تغربلوا ثم تغربلوا، حتی یذهب الکدر و یبقی الصفو».
هیهات! هیهات! فرج ما واقع نمی گردد تا این که غربال شوید، سپس غربال شوید، سپس غربال شوید تا ناصافی و آلودگی برود و صاف و خالص باقی بماند.
و در روایت دیگری از امام ابوالحسن علیه السلام می خوانیم که فرمود:
«اما و اللّه لا یکون الذی تمدون الیه اعینکم حتی تمیزوا و تمحصوا، و حتی لا یبقی منکم الا الاندر. ثم تلا: ام حسبتم ان تترکوا و لما یعلم اللّه الذین جاهدوا منکم و یعلم الصابرین».(16)
تترکوا…».
هر چند عامل امتحان می تواند، از علل غیبت، یا به تعبیر دیگر حکمت آن، به شمار آید، اما این امر به دست مردم نیست تا مسیر آن را عوض کنند؛ آن هم آزمونی که ضرورتا می بایست وسیله جدا کردن سره از ناسره، و کدر از مصفا باشد. غربال کردنی که با آن، تعدادی اندک از صف اکثریت ناباب جدا شوند.
د: بی وفایی مردم
در برخی از توقیعات شریفه به این مسأله اشاره شده است که، بی وفایی مردم و گناهان آنان زمینه ساز غیبت حضرت حجت شده است. چنان که می فرماید:
«و لو ان اشیاعنا وفقهم اللّه علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا، علی حق المعرفة و صدقها منهم بنا فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه و لا نؤثره منهم».(17)
از آن ها به ما می رسد.
مضمون این توقیع این است که بی وفایی شیعیان نسبت به عهد و پیمان با آن حضرت موجب طولانی تر شدن غیبت و حرمان از وصال شده است. این توقیع در حقیقت بیانگر چند نکته اساسی است:
1 ـ دوری از حضرت ثمره کارهای ناپسند دوستان و شیعیان است؛ «فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه».
2 ـ طولانی شدن غیبت نتیجه عدم همدلی شیعیان است؛
«و لو ان اشیاعنا و فقهم اللّه علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا»
اگر خداوند به شیعیان (و پیروان) ما توفیق همدلی در وفای به عهد می داد، مبارکی دیدار ما برای ایشان به تأخیر نمی افتاد.
3 ـ همدلی شیعیان در وفای به عهد [آن حضرت] می تواند عاملی برای تعجیل در ظهور باشد؛ «لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا». در سعادت دیدار ما شتاب می شد.
هـ : علل ناشناخته
بعضی از روایات ها بیانگر این نکته اند که امامان معصوم از علت اصلی غیبت آگاهند، اما مأمور به بیان آن نیستند؛ لذا سربسته و به طور اجمال حکمت هایی از آن را بیان کرده اند؛ دلیل این ادّعا روایت عبداللّه بن فضل هاشمی از امام صادق( علیه السلام ) است که به وی فرمود:
«ان لصاحب الامر غیبة لا بد منها، یرتاب فیها کل مبطل، فقلت له: و لم جعلت فداک؟ قال لامر لم یؤذن لنا فی کشفه لکم، قلت: فما وجه الحکمة فی غیبة؟ فقال: وجه الحکمة فی غیبة وجه الحکمة غیبات من تقدمه من حجج اللّه تعالی ذکره، ان وجه الحکمة فی ذلک لا ینکشف الا بعد ظهوره، کما لا ینکشف وجه الحکمة لمّا أتاه الخضر( علیه السلام ) من خرق السفینة، و قتل الغلام و اقامة الجدار، لموسی( علیه السلام ) الا وقت افتراقها».(18)
هنگام جدایی آن ها.
بر اساس این روایت، و به خصوص تشبیه غیبت آن حضرت با خضر و کارهایش در مصاحبت حضرت موسی( علیه السلام ) صورت گرفته است، غیبت حضرت حجت( علیه السلام ) به عنوان یک واقعیت دارای تأویل معرفی گردیده است که پس از ظهور، توسط خود آن حضرت روشن خواهد شد.
از آن چه گذشت، به خوبی روشن شد، که علل شناخته شده و علل ناشناخته یاد شده، هیچ کدام قابل تغییر نیست تا بتوان به وسیله آن، زمینه ظهور را ایجاد و یا دگرگون نمود.
آری تنها بی توجهی و بی وفایی شیعیان، قابل تغییر است که آن را هم می توان در قالب وظیفه دعا و انتظار فرج که ـ پس از این در دیدگاه چهارم بدان خواهیم پرداخت ـ درمان و در ایجاد زمینه ظهور گامی برداشت.
دیدگاه چهارم

احادیث و اخبار رسیده از ان حکایت دارد که همان گونه که مردم در عصر حضور دیگر ائمه نسبت به امام حاضر وظایفی بر عهده داشته و ادا می کردند، در عصر غیبت نیز، افزون بر تکالیف عمومی، در خصوص مسأله غیبت وظایفی بر دوش دارند و باید ضمن وصول به اجرا و ثواب گام هایی نیز در زمینه ظهور بردارند.
وظایف عصر غیبت

با توجه به مجموع روایات، وظایف زیر استنباط می شود:
الف: صبر
در روایتی امام رضا علیه السلام می فرماید:
ما احسن الصبر و انتظار الفرج، اما سمعت قول الله تعالی «فارتقبوا انی معکم رقیب».(19) و قوله عزوجل: «فانتظروا انی معکم من المنتظرین،(20) فعلیکم بالصبر، فانه انما یجیی ء الفرج علی الیأس و قد کان الذین من قبلکم اصبر منکم».(21)
انتظارم». همانا فرج پس از ناامیدی می آید و کسانی که قبل از شما بودند صبورتر از شما بودند.
تعبیر «علیکم بالصبر» صراحت دارد، در این که وظیفه شیعیان در عصر غیبت، صبر بر فراق است.
ب: انتظار
هر چند از روایت بالا وظیفه انتظار نیز به خوبی معلوم می شود، ولی درباره انتظار باید گفت: پیامبر و ائمه اطهار با تأکید بسیار بر این امر پای فشرده اند؛ در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله می خوانیم که فرمود: «افضل اعمال امتی انتظار الفرج».(22) برترین اعمال امت من انتظار فرج است. علی علیه السلام در پاسخ کسی که از وی پرسید: «ای الاعمال احب الی اللّه عزوجل؟» فرمود: «انتظار الفرج».(23) کدام عمل نزد خداوند محبوب تر است. فرمود: انتظار فرج. در روایت دیگری امام صادق علیه السلام می فرماید:
«اقرب ما یکون العبد الی اللّه عزوجل و ارضی ما یکون عنه اذا افتقدوا حجة اللّه فلم یظهر لهم و حجب عنهم فلم یعلموا بمکانه… فعندها فلیتوقعوا الفرج صباحا و مساءً».(24)
شام منتظر فرج او باشند.
پر واضح است که انتظار بر دو قسم است:
انتظار تکوینی
انتظار تشریعی
در انتظار تکوینی، منتظر بودن بیش تر به شکل منفی و همراه با سستی صورت می گیرد، اما انتظار تشریعی، پویا و همراه با علم و عمل است. مؤید این سخن، کلام امام سجّاد( علیه السلام ) است که می فرماید:
«المنتظرون لظهوره افضل اهل کل زمان، لان اللّه تعالی ذکره، اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفة ما صارت به الغیبة عند هم بمنزلة المشاهدة، و جعلهم فی ذلک الزمان بمنزلة المجاهدین بین یدی رسول اللّه صلی الله علیه و آله بالسیف، اولئک المخصلون حقا، و شیعتنا صدقا، و الدعاة الی دین اللّه سرا و جهرا».(25)
راستین و دعوت کنندگان به دین خدا در پنهان و آشکارند.
منتظر واقعی در بعد علمی، آن چنان معرفتی دارد که غیبت برای او همانند مشاهده است؛ یعنی در شناخت امام زمان خود، شک و تردید ندارد و در بعد عملی آشکارا و نهان به دعوت و تبلیغ مشغول است.
اگر منتظر منفی دست بر دست می گذارد و به بهانه این که کاری از ما ساخته نیست و کاری برای زمینه سازی ظهور نمی کند، منتظر مثبت شب و روز بر علم و معرفت و عمل خود می افزاید، خود را آماده ظهور می نماید، و تلاش دارد تا خود را از سنخ منتظر کند.
چکیده سخن آن که در انتظار مثبت ایمان به غیب، گرایش به عدالت، تنفر از ظلم، اعتراف به حق و دعوت به خیر و صلاح نهفته است.
ج: دعا
در برخی روایات عمده ترین وظیفه عصر غیبت را دعا دانسته اند؛ از جمله در توقیع اسحاق بن یعقوب که به وسیله محمد بن عثمان دریافت شده است، فرمود: «و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج، فان ذلک فرجکم».(26)
این دعا شرایطی دارد، که پس از این بدان خواهیم پرداخت.
د: انقطاع
در روایتی از امام صادق علیه السلام می خوانیم که فرمود: «ان هذا الامر لایأتیکم الا بعد ایاس… همانا این امر (ظهور مهدی (عج) نمی آید شما را مگر پس از ناامیدی».(27) و در روایت دیگری از امام رضا علیه السلام می فرماید «فانه انما یجیی ء الفرج علی الیأس و قد کان الذین من قبلکم اصبر منکم».(28) همانا فرج پس از ناامیدی می آید و کسانی که پیش از شما بودند صابرتر از شما بودند.
این بدان معنا است که تا بشریت چشم امید به قدرت های غیرالهی داشته باشد، عطش عدالت مهدوی در او وجود ندارد و آن گونه که بایسته و شایسته است، مهدی جو و مهدی خواه نخواهد بود.
با توجه به آن چه گذشت، می توان گفت: دیدگاه چهارم بیش از بقیه نظریه ها قابل پذیرش است؛ لذا آن را در بخش دوم مورد بررسی بیش تر قرار می دهیم.

 2 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4

مشکات

وبلاگ مشکات در راستای اشاعه مکتب محمدی و فرهنگ علوی و فاطمی راه اندازی شده است. امید است بتوانیم قدمی در اعتلای فرهنگ اسلامی در جامعه برداریم. انشاﺀالله

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخلاق و عرفان
  • اقتصادی
  • بصیرت
  • تاریخی
  • تربیت نور دیده
  • ترفندهای خانه داری
  • تفسیر و قرآن
  • جوان
  • حوزه
  • خانواده
  • دلنوشته
  • روانشناسی
  • سیاسی
  • شهدا
  • طب سنتی
  • عبادت و بندگی
  • عفاف و حجاب
  • عمومی
  • فاطمیه
  • فرهنگی اجتماعی
  • فقاهت
  • مناسبتی
  • مهدویت
  • همسرداری
  • ولایت و امامت
  • پاسخگویی به شبهات
  • پژوهشی،مقالات
  • پیام آفتاب

آمار

  • امروز: 1049
  • دیروز: 337
  • 7 روز قبل: 2422
  • 1 ماه قبل: 14316
  • کل بازدیدها: 458736

رتبه

    بهترین وبلاگ ها

    • فرهنگی
    • نورفشان
    • ندا فلاحت پور
    • صاحل الامر
    • رسانه شو
    • مدرسه علمیه امام خمینی (ره)-رباط کریم
    • یاری گر شهید ابراهیم هادی
    • نسیم یار
    • معاونت فرهنگی تربیتی مرکز آموزشهای غیرحضوری
    • مهنــا

    پیوند ها

    • نخلستان

    آرشیوها

    • اردیبهشت 1403 (29)
    • فروردین 1403 (138)
    • اسفند 1402 (371)
    • بهمن 1402 (346)
    • دی 1402 (334)
    • آذر 1402 (350)
    • آبان 1402 (360)
    • مهر 1402 (338)
    • شهریور 1402 (325)
    • مرداد 1402 (287)
    • تیر 1402 (165)
    • خرداد 1402 (277)
    • بیشتر...
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس