آذربایجان_تسلیت
سیل در آذربایجان، روحانی در عسلویه به دنبال افتتاح نمایشی-انتخاباتی پارس جنوبی!
🔹مردمی که در اولویت نیستند، مسئولینی که فقط پاس می دهند
حادثه سیل در استان های شمال غربی کشور برگی دیگر از فاجعه های غم بار در تاریخ ایران افزود، حوادثی که به فاجعه هایی بزرگ تبدیل می شوند، حوادثی که از این جنس چند صباحی می آیند و خانواده هایی را داغدار می کنند و می روند و مسئولین هم یا ابراز تاسف می کنند و یا نهایتا با اقدامات اورژانسی در صحنه سعی در پوشش نقص هایی می کنند که این گونه حوادث را خلق کرده است. اما مردمی که همواره این صحنه را نظاره گر هستند، می پرسند چرا؟ مرور حوادث سیل در شمال، ایلام، سیستان، بوشهر، لرستان و امروز در آذربایجان پرده از حکایت تلخی بر می دارد.
🔵 مسئولین، همه از بی احتیاطی مردم و فرسوده بودن و غیر اصولی بودن زیر ساخت ها می گویند. پس این مسئولین همیشه در صحنه کجا هستند؟ چرا برخی با فرار کردن از مسئولیت، به دیگر دستگاه ها و دولت های قبلی نسبت می دهند و یا میزان خسارت ها را با اروپا مقایسه می کند؟
🔴 این تجربه روشن نشان می دهد اگر مسئولینی که امروز از پرداخت تسهیلات بلاعوض و کم بهره سخن می گویند با اندک تدبیری می توانستند همین منابع را خرج بافت های فرسوده و بهبود زیرساخت ها کنند. همان مسئولینی که با بی تدبیری داغ قطار تبریز مشهد را بر دل مردم گذاشتند.
خاطرات_مبارزاتی_علامه_مصباح
در_آینه_خاطرات
خاطرات_مبارزاتی_علامه_مصباح
علیه_التقاط
💢علامه #مصباح یزدی: #فتنه_های_بیشماری از همان اختلافاتی که در آن زمان، جزئی تلقی میشدند، پدید آمدند
↙️🔹بنده نسبت به این رویکرد[جریان مجاهدین خلق،تفسیرهای قشری از دین،جریان شریعتی،باند سیدمهدی هاشمی و…] #حساسیت داشتم.بنده پیوسته به مقولات اعتقادی و مرزبندیهای دینی بسیارحساس بودهام و نمیتوانستم بپذیرم که ما به خاطر یک حرکت سیاسی بیائیم و #اصل_ارزشهای_اسلامی را وجه المصالحه قرار بدهیم. البته صاحبان این حساسیت معمولا در #غربت قرار میگرفتند.
#غربت_مطهری_ها
↙️🔸مثلا وقتی مرحوم آقای مطهری درسال 56 و در پی برخی از فضاسازیها تصمیم گرفت اعلامیهای بدهد، به قدری در این زمینه در میان دوستان تنها بودند که اعلامیه را با امضای خود و #مهندس_بازرگان منتشر کردند، یعنی ایشان در میان علما حتی یک نفر را پیدا نکردند که اعلامیه را امضا کند و ایشان با این کار، عملا در میان بسیاری از مبارزین، #منزوی شدند، به گونهای که وقتی برای معالجه مرحوم علامه طباطبائی به لندن رفتند، در میان دوستان مبارز هیچکس حاضر نشد ایشان را تافرودگاه ببرد و از سوی دانشجویان نیز با سردی و بیمهری روبهرو شدند.
#انحراف_ایدئولوژیک/ باند سید مهدی هاشمی محصول #التقاط بود
↙️🔹اینها در آن زمان اختلافات فکری و به اصطلاح آن روز، #ایدئولوژیک بود، اما در عمل، آثار بسیار بزرگی بر جا گذاشت، مثلا یکی از آثار آن، #پیدایش_خط_سید_مهدی_هاشمی بود. به جد باید گفت محوراصلی پیدایش این جریان، #مسامحه_در_امور_اسلامی بود. این فرد به بعد سیاسی نهضت، بسیار اهمیت میداد و میگفت باید در ایران و جهان حکومت اسلامی درست کنیم و در این راه، هدف، وسیله را #توجیه میکند. مسئله اعدام مرحوم شمسآبادی و دیگران به همین صورت توجیه میشد.
#تفاوت_مجاهدین_خلق با #جریان_سید_مهدی_هاشمی
↙️🔸در خاستگاه و پیدایش و شکل رشد مجاهدین خلق و باند سید مهدی هاشمی اختلافاتی وجود داشت. جریان سید مهدی هاشمی زمینههای #حوزوی داشت و با یکی از کسانی که در رتبۀ مراجع بود، ارتباط نزدیک و فامیلی داشتند و از موقعیت ایشان به حد اعلی سوءاستفاده میکردند. آنها آنچنان بر ایشان اثر گـذاشته بودند که ایشان حرف هیچ کس را درباره اینها نمیپذیرفت و حتی تا آن اواخر که حکم اعدام سیدمهدی هاشمی صادر شده بـود، پروندهایشان را برده بودند نزد آن آقا و پرسیده بودند: «شما در این باره چه نظری دارید؟» ایشان گفته بودند: «این مدارکی که درپرونده هست، از نظر من اعتباری ندارند، چون من سید مهدی را بزرگش کردهام و بیش از همه شما او را میشناسم.» کسی که در میان شاگردان امام به عنوان قائممقام ایشان معرفی شد، با اینها چنین ارتباط داشت و حامی سرسخت اینها بود و آنها هم از این جایگاه، حداکثر استفاده را کردند.
#انحراف_از_بطن_روحانیت_التقاطی
↙️🔹 مجاهدین اصلا چنین امکانی برایشان فراهم نبود، بلکه برعکس، به خصوص پس از اعلام تغییر ایدئولوژی و جدا شدن گروه مارکسیستها، دیگر در میان متدینین جایگاهی نداشتند. اوایل، سران اینها افرادی متدین و علاقمند به اسلام بودند، منتهی #بینش_اسلامیشان ضعیف بود، آنها درعمل، اهل نماز و عبادات و روضه و انفاق و حتی اهل تهجد و نماز شب بودند و با قرآن و نهجالبلاغه، انس داشتند. این گرایشات مارکسیستی مجاهدین بود که باعث شد #قرائت_جدیدی_از_اسلام راعرضه کنند، ولی جریان سید مهدی هاشمی از #بطن_روحانیت بیرون آمده بود و لذا خطر آنها خیلی بیشتر بود، به خصوص در جامعه دینی آثار بسیار سوئی گذاشتند، مضافا بر این که آثار آنها بر خارج از ایران هم سرایت کرد، از جمله اختلافاتی که بین شیعیان افغانستان افتاد و همینطور ارتباطی که با بعضی از کشورهای عربی داشتند.
#فتنه_هایی_که_التقاط_بوجود_آورد
↙️🔸 به هرحال #فتنه_های_بیشماری از همان اختلافاتی که در آن زمان، جزئی تلقی میشدند، پدید آمدند و آنطوری که دوستان ما که در قوه قضائیه بودند، تحلیل میکردند، تقریبا ریشه فکری همه #گروه_های_انحرافی را در همان افکاری میدانستند که اول با مسامحه در بین متدینین ترویج شدند.
سیل ناکارآمدی!
سیل آذربایجان و شهید مهدی باکری و مسئولان
✅ سیل آذربایجان و شهید مهدی باکری و مسئولان مربوطه
مهدی به خانه ای رسید که پیرزنی در حیاطش فریاد می کشید . مهدی در را هل داد . آب تا بالای زانوانش رسیده بود . پیرزن به سر و صورت می زد . مهدی گفت : چه شده مادر جان ؟ کسی زیر آوار مانده ؟ پیرزن که انگار جانی تازه گرفته بود با گریه و زاری گفت : قربانت بروم پسرم …خانه و زندگی ام زیر آب مانده کمکم کن ! چند نفر به کمک مهدی آمدند . آنها وسایل خانه را با زحمت بیرون می کشیدند و روی بام و گوشه حیاط می گذاشتند . پیرزن گفت : جهیزیه دخترم توی زیرزمین مانده . با بدبختی جمعش کرده ام . مهدی رو به احمد و هاشم کرد و گفت : یا الله زود جلوی در سد درست کنید ! احمد و هاشم سدی از خاک جلوی در خانه درست کردند . راه آب بسته شد . مهدی به کوچه دوید . وانت آتش نشانی را پیدا کرد و به طرف خانه پیرزن آورد . چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد . پمپ کار می کرد و آب زیرزمین لحظه به لحظه کم می شد . مهدی غرق گل و لای شده بود . پیرزن گفت : خیر ببینی پسرم . . .یکی مثل تو کمکم می کند آنوقت شهردار ذلیل شده از صبح تا حالا پیدایش نیست . مگر دستم بهش نرسد . . . مهدی فرش خیس و سنگین شده را با زحمت به حیاط آورد . اگر دستم به شهردار برسد حقش را کف دستش می گذارم . چند ساعت بعد جلوی سیل بطور کامل گرفته شد . مهدی پمپ را خاموش کرد و پیرزن هنوز دعایش می کرد . گروههای امدادی پتو و پوشاک و غذا بین سیل زده ها تقسیم می کردند . مهدی رو به پیرزن گفت : خب مادر جان با من امری ندارید ؟ پیرزن گریه کنان دست رو به آسمان بلند کرد و گفت : پسرم ان شاء الله خیر از جوانی ات ببینی . برو پسرم دست علی به همراهت . خدا از تو راضی باشد . خدا بگویم این شهردار را چه کند . کاش یک جو از غیرت و مردانگی تو را داشت . مهدی از خانه بیرون رفت . پیرزن همچنان او را دعا می کرد و شهردار را نفرین ! دریغ از این که پیرزن بداند شهردار شهرشان همین جوان است آقا مهدی باکری