ایستگاه_بصیرت
ـــــــــــــــــــ
🗒موضوع : ماجرای دختران فریب خورده
🔴⚠️👈 چند سال قبل ديپلم گرفتم اما نتوانستم در رشته مورد علاقه ام در دانشگاه قبول شوم و ادامه تحصيل بدهم.
🔴⚠️👈 دائم کابوس مي ديدم و نگراني شديدي داشتم. تا اين که از طريق يکي از دوستانم با مردي #فالگير آشنا شدم و شنيدم او با قدرت جادويي اش مي تواند من را بدون دردسر به #خواسته_ام برساند. همه دوستانم از او تعريف مي کردند و مي گفتند معجون هايش معجزه مي کند.
🔴⚠️👈 به همين خاطر آدرسش را گرفتم و پس از تعيين وقت قبلي وارد محل کارش در #زيرزمين نيمه تاريک يک خانه قديمي شدم. او در انتهاي يک اتاق #تاريک نشسته بود و چراغ سبز رنگي از سقف اتاقش آويزان بود. از حضور در چنين مکاني وحشت کرده بودم و مي خواستم برگردم اما فکرکردن به اين که همه مشکلاتم به کمک مرد رمال رفع مي شود باعث شد آن وضعيت را تحمل کنم.
🔴⚠️👈 با خودم گفتم چند دقيقه #زير_زمين_ترسناک را تحمل مي کنم اما در عوض به همه آرزوهايم مي رسم.
🔴⚠️👈چند دقيقه اي طول کشيد تا سفره دلم را براي او باز و همه خواسته هايم را مطرح کردم. مرد #رمال پس از دقايقي گفت وگو و شنيدن مشکلاتم، گفت: در قبال دريافت ۲۰۰هزار تومان مي تواند طلسم زندگي ام را بشکند.
🔴⚠️👈 او گفت هرکس سراغش رفته بي جواب نمانده و #خوشبخت شده است. او سپس از داخل يک خمره #مايعي را داخل يک ليوان ريخت و مواد ديگري هم به آن اضافه کرد و به من داد.
🔴⚠️👈 در فضايي ترسناک و تاريک #معجون_مخصوص را خوردم اما چند دقيقه بعد پلک هايم سنگين شد و به #خواب_عميقي فرو رفتم. ديگر نفهميدم چطور شد اما وقتي بيدار شدم فهميدم رمال شيطان صفت من رامورد آزار واذيت قرار داده است.
🔴⚠️👈 وقتي با اعتراض هاي تند و تهديد آميزم روبه رو شد #تهديد به آبروريزي کرد. من هم از ترس چاره اي جز #سکوت نداشتم اما سرانجام تصميم به شکايت گرفتم. آقاي قاضي آبرو و زندگي ام در خطر است. اگر خانواده ام از اين ماجرا بو ببرند ديگر نمي توانم سرم را بالا بگيرم. شما را به خدا کمکم کنيد.
⛔️ دختران فریب خورده زیاد هستند، اما عبرت گیرنده کم.:|
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
💥👈|
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾