شیعه واقعی از نظر معصوم علیه السلام
شیعه واقعی
کلام معصوم علیه السلام
دُرّ گرانمایه…
روزگارش را برایم تعریف کرد… چنان مو به مو برایم شرح داد که گویی من کنارش بودم… و این گونه کلمات را در بازی زندگیش به تماشا نشستم :
دخترکی بودم با هزاران آرزوی دور و دراز که اگر پا به زندگی مشترک نهم، چنین می شود و چنان… اما نشد آنچه بافته بودم بر دار افکارم… .
40 روز اول زندگی مشترکم شاد شاد بودم، گویی بر جاده آسمان می تاختم…!
اما بعد از آن، گلایه ها و توقعات بی جا شروع شد، گره بر تاروپود زندگیم افتاد.
گره های کوری که نمیدانستم چطور بازشان کنم، بازیچه حسادت زنانه اطرافیان و سوظن های همسرم شدم.
ماندم بین دو راهی رفتن و ماندن.
فقط بدان گره بود که روی گره می آمد و بی حرمتی، اهانت، تهمت، بی محبتی، زیاده خواهی و… شعله هایی بود که مدام زبانه هایش وجودم را آب می کرد.
گویی مسیر رفتن را می گشود و درب ماندن را می بست.
یک هفته مانده به عروسی پیشنهاد طلاق از طرف همسرم برای دفاع از دروغ ها و فتنه های اطرافیان، پتکی بود که شیشه قلبم را از هم پاشید.
اما… ماندم و تلخ ترین شب زندگی ام را برای خود ساختم.
شب عروسی، شبی که درغربت و بی کسی، تک و تنها بودم، بدون اینکه مادرم کنارم باشد. به سبب ماندنم در راهی که انتخاب کرده بودم.
و بجای اینکه در شب آرزوهایم لبخند بر لبانم بنشیند، اشک بر چشمانم نشست از درد این بی کسی.
سخت بود… گفتنش سخت است ولی چشیدنش جانکاه…!
آن شب دلم لرزید و ماندم در آن زندگی، اما نگذاشتم با رفتنم از زندگی، عرش خدا بلرزد.
دیر زمانی نگذشت که ورق روزگار برگشت…
گره های کور باز شد … دروغ ها و فتنه ها رخ نشان دادند و سیاهی بر دل های زغالی ماند و اینک من شدم عزیزدردانه همسرم و ملکه قصر آرزوهایش و زندگی ام شد آرزوی دیگران… !
وقتی گذشته را ورق میزنم، لبانم جز به حمد و سپاس خدا باز نمی شود.
خدایی که لطفش را بر زندگیم تمام کرد و مروارید صبر را بر صدف دلم جای داد تا اکنون به بهای این دُرّ گرانمایه پی ببرم.
آری من کاری نکردم که این چنین ورق برگشت، فقط صبر کردم و به لرزش عرش خدا، ندادم رضا…
و خدا چه زیبا جوابم را داد…
” و بشر الصابرین …”
********
********
********
پی نوشت: این متن براساس واقعیت زندگی یکی از دوستان به رشته تحریر در آمده است.
💢باور کن که حامله نیست...
: آیت الله حائری شیرازی ره: 🔸زنها وقتی باردارند، با احتیاط مینشینند و میایستند. مؤمن هم باردار است و جنین او ایمان اوست. 🔹زن حامله اگر از بلندی بیفتد، بچهاش سقط میشود؛ مؤمن هم گاهی یک حرف ناملایم میزند و ایمانش سقط میشود. 🔹زنی که پشت سر هم به این طرف و آن طرف میپرد، باور کن که حامله نیست. 🔹اگر حامله بود اینطور بیپروا نبود. کسی هم که لابلای حرفهایش خیلی شلنگ تخته میاندازد و در قضاوتش درباره این و آن، هرچه خواست میگوید، باور کن که حامل «ایمان» نیست… ***** کانال تلگرامی طلاب کریمه