فواید گریه کودکان از زبان امام صادق علیه السلام
امام صادق علیهالسلام در مورد فواید گریه کودکان چه فرمودند؟🔍
امام صادق علیه السلام خطاب به مفضّل بن عمر: اي مفضل! از سودی که در گریه برای کودکـان هست، آگاه شو و بدان که در مغز کودکـان، رطوبتی است که اگر بماند، برای آنان، رخدادهـایی سخت و بیماريهایی گران (اعم از نابینایی و جز آن) پدید میآورد. از این رو، گـریـه، آن رطوبت را از سرِ آنـان روان میسازد و این خود، تندرستی و سلامتِ چشم را برایشان در پی میآورد. اکنون، آیا این احتمال وجود ندارد که کودک، از گریه سود ببرد و پدر و مادرش، این را ندانند و در تلاش پیگیر باشندکه او را ساکت کنند و خواسته های وی را برآورند تا گریه نکند، در حالی که نمیدانند گریه، برایش کارآمدتر و خوشْ فرجام تر است؟
📚 منبع : بحارالانوار، ج۳، ص۶۵
دانشنامه احادیث پزشکی، ج۱، ص۳۱۶
#طب_اسلامی_سنتی 📝
🍃🍎
ذکر صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام
🌺 علامه طباطبایی رضوان الله علیه:
💠 تا زنده هستید دائم مشغول #صلوات فرستادن و خواندن سوره قل هوالله احد باشید.
💢 زمانی که انسان در قبر قرار گرفت آرزو میکند شخصی کنارقبرش بیاید وبرایش یک فاتحه ای یا #صلواتی بفرستد.
غروب جمعه است و اسیران خاک هنوز منتظرند تا یاد کنیم آنها را با قرائت فاتحه و ذکر شریف صلوات
باشد که خداوند بیامرزدشان و بیامرزدمان
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها عدد علم الله زنة عرش الله باقیة به بقا الله دائمة به دوام مُلک الله عدد ما خُلِق و ما یُخلَق و لعن اعدائهم کذالک
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌹
روایتی واقعی که......
🌓روایتی واقعی که……
بعد از ۶٠سال زحمت، تو این دنیا ۴ دهنه مغازه دارم و یک باب آپارتمان
با همسرم تنها زندگی میکنم و ۴ فرزندم، زندگی تشکیل داده اند. دو تا عروس دارم و دو تا داماد و چند تا هم نوه ی شیرین زبان…
یکی از مغازه ها را خودم میچرخانم و بقیه را اجاره داده ام .
اوایل شروع کرونا، همسرم خیلی اصرار داشت که این روزها مغازه را تعطیل کنم، چون با مشتری های زیادی سر و کار دارم، نکند کرونا بگیرم، اما من گوش نکردم .
همسرم برای اینکه مرا متقاعد کنه، همه ی بچه ها را شام دعوت کرده بود و کلی تدارک دیده بود.
من اطلاع نداشتم و دَم عید مشتری زیاد بود و دیروقت رسیدم خونه. دیدم همسرم خیلی گرفته و غمگین نشسته و کلی غذا و میوه و…
پرسیدم چی شده، مهمان داریم؟ چرا ناراحتی؟
گفت: بشین خستگی رفع کن فعلا شام بخور برات تعریف میکنم.
بعد از شام گفت: امروز زنگ زدم به بچه ها گفتم پدرتون حرف منو گوش نمیکنه میره درِ مغازه با این همه آدم سروکار داره می ترسم کرونا بگیره من نگرانش هستم، امشب همتون بیایید شام خونه ما ببینیم راضیش میکنیم نره مغازه، اما همشون به بهانه های مختلف زنگ زدن و گفتن نمی تونیم بیایم.
گفتم اینکه ناراحتی نداره حتماً کار داشتند.
گفت چه کاری، اونا از ترس اینکه تو کرونا نگرفته باشی نیومدن.
راستش خودم هم حالم گرفته شد و چند تا لعنت و نفرین کردم به کرونا و این وضع که پیش اومده و…
به خاطر نگرانی همسرم، مغازه را تعطیل کردم و بدون اطلاع بچه ها رفتیم کیش. بعد از چند روز یکی از پسرا زنگ زد که بگه مادر بزرگ زنش چشم عمل کرده که بریم بهش سر بزنیم. ولی همسرم حرفشو قطع کرد و از روی دق و دلی و با ناراحتی بهش گفت:
تو به فکر مادربزرگ زنت هستی، نمی پرسی بابات کجاست و حالش چطوره ؟
پسره گفت چطور مگه ؟
همسرم گفت:
راستش بابات گرونا گرفته الآن چند روزه آوردمش بیمارستان حالش وخیمه و احتمالاً یکی دو روز دیگه هم زنده نیست.
پسره مثلاً ناراحت شد و گفت: نمیشه که ما بیایم بهش سر بزنیم، باید چکار کنیم ؟
همسرم گفت: هیچی اگه فوت کرد خودشون دفنش میکنند و مراسم هم که ممنوعه و…
منم کلی خندیم. و گفتم خوب فکری کردی که اینطوری گفتی بهشون، ببینیم چه کار میکنند.!
حدود یه هفته تو کیش موندیم و برگشتیم. البته تو این مدت بچه ها باز هم زنگ میزدند و احوال منو از مادرشون میپرسیدن و ایشون هم روز آخر گفت؛ که من فوت کردم و مشغول کارهای قانونیش برا دفن هست.
آخرین باری که بچه ها به مادرشون زنگ زدند، همه می گفتند:
احتمالاً تو هم گرفتی، آزمایش دادی؟!
ایشون هم گفت:
نه، ممکنه، چون همش پیش باباتون بودم!
بهمین خاطر اصلاً نیامدن که به مادرشون هم سر بزنند تا اینکه یه روز بهشون گفت:
نترسید، آزمایش دادم و خوشبختانه من نگرفتم، اومدن خونه رو ضدعفونی هم کردن و…
گفتن پس شب میاییم پیشت. قرار گذاشتیم من تو اتاق پنهان بشم و بازی را ادامه بدیم.
وقتی بچه ها اومدن، پس از کمی ابراز ناراحتی و پخش یه جعبه خرمایی که یکیشون آورده بود و…
یکی از عروسا گفت:
خدا بیامرزه، عمر خودشو کرده بود، خوب شد بچه ها که جوونن نیومدن که بگیرن.
یکی از دامادا گفت:
خدا رحمتش کنه، حمیدجان دیر وقته، اون برگه ها را نشون مامان بدید…!
یکی از دخترا ناراحت شد و گفت:
حالا چه وقت این کارهاست و…
هر چهارتاشون رفته بودند دنبال انحصار وراثت و بین خودشون مغازه ها را توافق و تقسیم کرده و آپارتمان را برای مادرشون در نظر گرفته بودند و کاغذی هم بین خودشون امضا کرده بودند و حالا سراغ سند ها را میگرفتند…!!!
همسرم گفت؛ حداقل بذارید کفن خدابیامرز خشک بشه و…
تو همین لحظه از اتاق اومدم بیرون و خدمت همه شون رسیدم…
وقتی دیدم به جای 4 تا فرزند، «چهارتا ویروس کرونای …» بزرگ کردم، همونجا تصمیم گرفتم مغازه ها و آپارتمانم را بفروشم و پولشو برای کمک به بیماران کرونایی اهدا کنم و با همسرم به دیاری دیگر کوچ کنیم، دیاری روستایی و عشایری که چند تا گوسفند بگیریم و تا پایان عمر با احشام و حیوانات زندگی کنیم که «چوپانی گوسفندان» به مراتب از بزرگ کردن این گونه فرزندان بهتر و پر بارتره…
✍️ امیرستار نصیریانی، (نیکوکاری که پول فروش چهار مغازه را به بیماران کرونایی کازرون،اهداکرد)
🌹 🌹
از زبانتان كار بكشيد ، قبل از اینکه...
🔰از زبانتان كار بكشيد ، قبل از اینکه…
عِبَادَ اللَّهِ،الْآنَ فَاعْلَمُوا[فَاعمَلوا]،وَالْأَلْسُنُ مُطْلَقَةٌوَ…
اى بندگان خدا، هم اكنون عمل كنيد، كه زبانها آزاد، و بدن ها سالم، و اعضاء و جوارح آماده اند، و راه بازگشت فراهم، و فرصت زياد است، پيش از آن كه وقت از دست برود، و مرگ فرا رسد…
🎙آیت الله #جوادی_آملی (حفظه الله)
📙نهج البلاغه #خطبه_196
🌹 🌹
جرعه ای از زلال نهج البلاغه
✨ امیرالمؤمنین عـلـے عليهالسلام
تَزَوَّدوا في أيّامِ الفَناءِ لأيّامِ البَقاءِ.
از اين ايّام فانى براى ايّام باقى توشه برداريد.
📚 نهج البلاغة، خطبه ۱۵۷
🌹