انتظار منتظر
من الامام جعفر الصادق(علیه السلام):
«المُنتَظِرُ لِلثّانی عَشَر کَالشّاهِرِ سَیفَهُ بَینَ یدَی رُسولِ الله صلیالله علیه و آله یذُبُّ عَنهُ.»
امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمودند:
«کسی که در انتظار امام دوازدهمین خود به سر میبرد همانند کسی است که در رکاب رسول خدا(صلیالله علیه و آله و سلم) شمشیر کشیده و از آن حضرت دفاع مینماید.»
📙((کمالالدین و تمام النعمه شیخ صدوق(رضوان الله علیه)، ص ٦٤٧))
🌹 🌹
صدای نعره جنازهای که شنیده شد...
💠صدای نعره جنازهای که شنیده شد…💠
🔳 ثقه الاسلام محدث نوری استاد شیخ عباس قمی نقل میکند:
◀️ روزی در وادی السّلام نجف برای زيارت اهل قبور رفته بودم که ناگهان صدای شتری که ميخواهند او را داغ كنند را شنیدم.
با صدای بلند صيحه و فریاد ميكشيد و ناله ميكرد؛ بطوريكه گوئی تمام زمين وادی السّلام از صدای نعره او میلرزید.
💢 من با سرعت برای نجات آن شتر به طرف صدا رفتم.
اما وقتی نزديك شدم ديدم شتری در کار نيست،
💢 بلكه جنازه فرد معصیت کاری رو برای دفن آوردند و اين نعره و فریاد از اين جنازه بلند است؛
جالب اینکه افراديكه متصدّی دفن او بودند با كمال خونسردی و آرامش مشغول امور کفن و دفن بودند.
📕 معادشناسی ج 1 ص 141
🌹 🌹
توصیه حضرت جبرئیل به حضرت آدم علیه السلام!
توصیهی حضرت جبرئیل به حضرت آدم علیه السلام!
📹 حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔸 میگویند که اولاد حضرت آدم علیهالسلام زیاد شده بودند؛ (هزار و صد سال تقریباً] عمر کرده بوده)؛
زیاد در محضر او قالوقیل میکردند و آدم ساکت بود و ابداً هیچ حرفی نمیزد.
یک دفعه ملتفت شدند و گفتند: ما اینهمه شلوغکاری میکنیم ، پدر ما ابداً یک کلمهای نمیگوید و همانطور نگاه میکند. تعجب کردند!
[گفتند:] آقا! بابا! شما اینجا ساکت و صامت اینجا نشستهاید و هیچ نمیگویید؛ ما اینهمه سروصداها میکنیم، اینهمه بازیها میکنیم، اینهمه کارها میکنیم.
⭕️ حضرت آدم علیهالسلام به اینها فرمود: آن وقتی که جبرئیل ما را به این زمین آورد، به من فرمود:
«اگر میخواهی برگردی به همان جایی که از اول بودی، به همان بهشتی که از اول بودی، فَأَقْلِلْ کَلامَکَ؛ کم سخن بگو.»
📚 بیانات حضرت آیتالله بهجت قدسسره
🌹 🌹
أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
✍آیتالله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند:
ما با کاروان و کجاوه به گناباد میرفتیم. وقت نماز شد. مادرم کارواندار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگهدار، میخواهم اول وقت نماز بخوانم. کارواندار گفت: بیبی! دو ساعت دیگر به فلان روستا میرسیم. آنجا نگه میدارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت: نه، میخواهم اول وقت نماز بخوانم. کارواندار گفت: نه مادر، الان نگه نمیدارم. مادرم گفت: نگهدار. کارواندار گفت: اگر پیاده شوید، شما را میگذارم و میروم. مادرم گفت: بگذار و برو.
من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم و مادرم، دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا میرسد و ممکن است حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزه آبی که داشت، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد، رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند.
لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر میشد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک درشکه خیلی مجلل پشت سرمان میآید. کنار جاده ایستاد و گفت: بیبی کجا میروی؟ مادرم گفت: گناباد. او گفت: ما هم به گناباد میرویم. بیا سوار شو.
یک نفس راحتی کشیدم و گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم. سورچی گفت: خانم، فرماندار گناباد است. بیا بالا، ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد.مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم! در دلم میگفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است. ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح میگفت.
آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست و گفت: مادر بیا بالا، اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. اگر انسان بندهٔ خدا شد و در همه حال خشنودی خدا را در نظر گرفت، بيمه مىشود و خداوند تمام امور او را كفايت و كفالت مىكند.
«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ؛ آیا خداوند برای بندهاش کافی نیست؟» (سورۀ زمر: آیۀ 36)
🌹 @dobare_zendegi 🌹
🌹 🌹
هیچ کس مثل تو بی زوار نیست…
می روم مشهد خیابان ها شلوغ
می روم در قم شبستان ها شلوغ
کربلا هم کل ایوان ها شلوغ
در مسیرش هم بیابان ها شلوغ
هیچ کس مثل تو بی زوار نیست…
یابن زهرا یا حسن المجتبی 😭🖤