نماز اول وقت
💠 نماز اول وقت
🔰 امام باقر علیهالسلام:
بدان که اول وقت همیشه بهتر است. پس تا جایی که میتوانی به سوی کار خیر بشتاب. محبوبترین کارها نزد خداوند کاری است که بنده بر آن مداومت ورزد؛ گرچه اندک باشد.
(اصول کافی، ترجمه مصطفوی، ج۳، ص۱۲۹).
🔻 وقتی هفتساله شد، خیلی خاص دل به نماز میسپرد. بدون اینکه کسی بهش تذکر بده، تا صدای اذون رو میشنید، بازیش رو رها میکرد، وضو میگرفت و نماز میخوند.
🔹 حتی مقید شده بود نماز صبحش رو هم بخونه و میگفت: باید بیدارم کنید.
💥 اگه یه روز دیر صداش میکردیم، میزد زیر گریه و میگفت: چرا انقد دیر بیدارم کردین؟ مگه خواب مرگ گرفته بودمون؟! ببینید آفتاب داره درمیاد و … خلاصه که محمد شده بود زنگ نماز خونهمون.
📚 بخشی از زندگی شهید محمد معماریان؛ از کتاب «امتداد ۳۴، ص ۳۳».
✅
لــزومات ســـیر و سلوڪـ
.
✍آیت الله سید علی قاضی(ره):
این وســـوسه شـیطان است ڪه
شما گـــمان می ڪنید حال ندارید.
باید توجه ڪرد به نماز اول وقت
دایم الوضو بودن، نمازشب، مراقبه
و محاســـــبه از لــزومات ســـیر و
سلوڪـ است.
✅
شادی روح علمای اسلام فاتحه و صلوات
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها عدد علم الله زنة عرش الله باقیة به بقا الله دائمة به دوام مُلک الله عدد ما خُلِق و ما یُخلَق و لعن اعدائهم کذالک
روایتی از دیدار اخیر قهرمانان ورزشی با رهبر انقلاب
🔍 #روایت_دیدار
قبل از مراسم اهدای مدال به مربیم گفتم چادرم تو کیفمه اگر نمیخوان بذارن چادر سر کنم، منم مدالم رو نمیگیرم
🔹 روایتی از دیدار اخیر قهرمانان ورزشی با رهبر انقلاب
🔹 جنس چادرسرکردن خانم دارابیان روی ویلچر و کنترل آن با یک دست، نشان از تسلط ایشان داشت. دو زانو نشستم کنارشان و گفتم: چقدر چهرهتون آشناست. خندید و عکسش را روی تابلوی نشسته بر روی سه پایه در گوشهی حسینیه نشان داد و گفت: چون اونجا دیدی! خندیدم و گفتم: خب پس حالا که لو رفتم خودتون بگید چی شد که مدال رو تقدیم شهدای غزه کردین؟ لبخند روی لبش جمع شد: من خیلی روی بچهها حساسم، در حالی تو روز اول مسابقات مدال طلا گرفتم که اسرائیل بیمارستان المعمدانی رو بمبارون کرده بود. خدا میدونه برنامهریزی شده نبود. وقتی تو راهروی دریافت مدال بودیم و گزارشگر ازم مصاحبه گرفت، احساس کردم حالا وقتشه که بیتفاوت نبودنم رو به این نسلکشی نشون بدم و گفتم که مدالم رو به شهدای غزه تقدیم میکنم و خب خداروشکر بعد از اون جریان خوبی بین کاروان ما راه افتاد و چندتا دیگه از بچهها هم همین کار رو کردن. تو فضای بایکوت سیاسی اونجا، این تنها کاری بود که از دست ما بر میومد.
🔹 پرسیدم: چطور مگه؟ گفت: مثلاً لباس اولیهی ما طرح خلیج فارس داشت، مسئولین مسابقات اجازه ندادن بپوشیمش و طرح رو عوض کردن، دیگه فکر کن در مقابل مسئلهی فلسطین فضا چجوری بود.
🔹 گفتم: پس یجورایی جهاد کردید؟ خندید و گفت: جهاد واسه وقتیه که بتونیم کمیتههای ورزشی بینالمللی رو قانع کنیم که اسرائیل رو هم بعد از جنگ غزه از میدون مسابقه محروم کنن.
👈 فضای گفتوگو را مناسب دیدم و پرسیدم: حالا قضیهی با چادر مدال گرفتنتون چی بود؟ لحن جدی به خودش گرفت و گفت: من چادریم. همه جا هم با چادر میرم. اصلا مدال گرفتم که بتونم با این حجاب برم رو سکوی جهانی. قبل از مراسم اهدای مدال به مربیم گفتم چادرم تو کیفمه اگر نمیخوان بذارن چادر سر کنم، منم مدالم رو نمیگیرم.» دلم میخواست همانجا روی پا بایستم و برای این باور عمیق قلبی تشویقش کنم. باوری که حاضر بود نتیجهی ماهها و سالها تلاش شبانهروزی را نادیده بگیرد اما یک قدم از اعتقاداتش پاپس نکشد. دوربین مصاحبه که به سمت او آمد، از مقابل پایش بلند شدم و نشستم روی صندلی. مرشد نوجوان داشت ضرب و صدایش را امتحان میکرد وتوی بلندگو میخواند: بلند شو علمدار، علم رو بلند کن / بازم پرچم این حرم رو بلند کن.
👈 حاج قاسم گفته بود که جمهوری اسلامی -ایران- حرم است، پس دور از واقعیت نیست اگر تکتک چهرههای حاضر در این قرار را، به چشم یک علمدار در خاطرم میسپردم. علمدارانی که یکیدرمیان هدفی که باعث میشد تا سختیهای تلاش برای مدالآوری را تحمل کنند، بالابردن پرچم ایران ذکر میکردند.
🔎 ادامه روایت را بخوانید:
khl.ink/f/54492
تدبر در امور ...
تدبر در امور
به نقل حضرت امام صادق سلام الله علیه فردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد: ای رسول خدا توصیه و سفارشی به من کن.
آن حضرت سه بار از او پرسید: اگر سفارشی کنم انجام میدهی؟ آن شخص در هر سه بار پاسخ داد:آری ای رسول خدا!
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به تو سفارش میکنم که هرگاه خواستی کاری انجام دهی دربارهٔ سرانجام آن تدبّر کن؛ اگر مایه رشد و
هدایت بود، انجام بده و اگر مایهٔ گمراهی بود از آن بپرهیز.
الکافی ج۸ ص۱۵۰
مفاتیح الحیاة ص ۶۶
🌹 🌹
شرم از خدا و خلایق...
🔻شرم از خدا و خلایق
یکی از بزرگان پسری داشت یک روز به پسرش گفت: من حاجتی دارم، آیا اگر بگویم، آن را انجام میدهی؟
پسر گفت: بلی
پدر گفت: هرشب که به خانه میآیی، اعمال آن روزخودت را برای من شرح بده.
شب که شد، پسر نزد پدر آمد تا به قول خود وفا کند، تعدادی از کارهای آن روز خود را ذکر کرد و از گفتن تعدادی دیگر، خودداری نمود. آن وقت پدر به او گفت: من بنده ضعیفی از بندگان خدا هستم، وقتی تو خجالت می کشی که اعمال بد خودت را به من بگویی، فردای قیامت، چطور آنها را به خدا میگویی؟ و چگونه اعمالت را در حضور خلایق میخوانی؟
📚 کتاب داستانهای شهید دستغیب (معاد و قیامت)
#داستان
#پند
#قیامت
🌹 🌹