دُرّ گرانمایه…
05 اسفند 1396 توسط ط.جمالی
روزگارش را برایم تعریف کرد… چنان مو به مو برایم شرح داد که گویی من کنارش بودم… و این گونه کلمات را در بازی زندگیش به تماشا نشستم : دخترکی بودم با هزاران آرزوی دور و دراز که اگر پا به زندگی مشترک نهم، چنین می شود و چنان… اما نشد آنچه بافته بودم بر… بیشتر »